حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

فوری!

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ

چه راحته قضاوت کردن و مقصر دونستن و چه دشوار قرار گرفتن در جایگاه فرد مقصر!

چه راحته از دور دیدن کسی که رنج از دست دادن پدر قطره ی وجودش را از چشمانش سرازیر میکند و گفتن جمله ی " مرگ حقه نباید ناراحت شد!"


چند روز پیش آقای کوهی رفتن و همین جمعه هم عمو اصغر! 

چه روز خوبی .... خوش به حالش تاحالا انقدر خوشحال نشده بودم از شنیدن مرگ کسی! 

خوشحال از اینکه به جایی رسیده که آرزو شو دارم ... خوشحال از اینکه جاش راحته!

خوابت خوش عمو جان! 

فاتحه مع الصلوات 


۹۳/۰۱/۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
گلبرگ

نظرات  (۹)

صبحه وقتی که عمو عصغر روحشو داد به زن و بچش اومد گفت عمو جون؟؟
گفتم : شما که عموی من نیستین!!
گفت : خفه شو! بگو جون عمو جون!
گفتم جون عمو جون؟؟
گفت : خب ! بقیش؟؟
گفتم : بزارین دستتونو ببوسم!
گفت : نمی خواد... گفت ببین... این فاطمه قراره عذاب وجدان بگیره که من حلالش میکنم یا نه... بگو من حلالش میکنم واسه من عذاب وجدان بازی در نیاره!
گفتم : باشه عمو جون...
گفت : قوی بونت...
گفتم : قوی بون مرامتون..


هیچی دیگه الان عذاب وجدان نداشته باش عموت تو رو بخشیده... شک داری بگم امشب بیاد به خوابت فیس تو فیس بهت بگه..
پاسخ:
نه عزیزم این مکالمه همه چیزو روشن کرد!!!
۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۳:۱۹ آیور یا همون رویا جوووون عشقتتتت...
اقای کوهی کیه؟؟
بله دیگهههه... نباید قضاوت کنییم.
پاسخ:
آقای کوهی پدر زنداییمه
آقای کوهی و عموی مامانم هردوشون سرطان داشتن طوریکه تمام بدنشونو گرفته بود
آقای کوهی رو برده بودن بیمارستان به دستگاه وصل کرده بودن بیچاره میخواست جون بده نمیذاشتن به قول دامادش بچه هاش اصلا به آخرت و این حرفا معتقد نیستن که این دستگاهارو ازش بکنن راحت جون بده.اصلا وارد اتاق که شدم گریه م گرفت خیلی یه لحظه فکر کردم اگه یه روزی بابا اینطوری بشه اصلا میتونم وارد اتاقش بشم ... رویا خیلی سخته مرگ عزیزت!
اما عموی مامانمُ تو خونه نگهش داشتن مادربزرگمم موند چون بچه هاشو زنش میترسیدن به میت دست بزنن میگفتن اگه بمیره ما نمیتونیم بریم طرفش!یه نکته ای هم بود عموی مامانمُ صبح جمعه دفنش کردن اصلا باورم نمیشه یعنی زیاد رفت و آمد نداشتیم اما فکر نمیکردم آدم خوبی باشه! خدا منو ببخشه...
عمو اصغر جان شماهم منو حلال کن
سلام
تسلیت
مرگ یعنی رها شدن
یعنی فزت به رب الکعبه
ولی نمی دانم چرا در فرهنگ ما جشن نمی گیرند
چرا در فرهنگ ما یعنی فنا
چرا بهش می گویند داغ
شایدمی خواهند اینطوری جلوی خودکشی را بگیرند
پاسخ:
سلام
مرگ برای 90 درصد این معنی رو نداره
عزاداری میکنیم یادمون نره همچین روزی برای ماهم هست
به علاوه وقتی کسی از بینمون میره خب ناراحت میشیم !!!

سخته مراقبت کردن و الکى نظر ندادن. تا با کفش بقیه راه نرفتیم، نمیشه نظر بدیم...


خدا بیامرزه همه رفتگان و خصوص عموى عزیز ت رو :(
پاسخ:
ممنون
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۳۴ آویزوووووووووووووووون
سلام فاطمه جووووووووونم
اومدم یه تک پا آویزووونت بشم و دعوات کنم ک چرا نمیای وبم
که پستتو خوندم :(
تسلیت میگم
سر انجام باید که در خاک رفت
خوش آنکس که پاک آمدو پاک رفت
پاسخ:
سلام خانوم آویزون 
ممنونم :)
 ممنون بابت شعر 

سلام عزیزم

بهت تسلیت میگم و متاسفم بابت غم ازدست دادن عزیزت

امیدوارم در بهشت برین جایی نیکو در انتظارشون باشه

پاسخ:
ممنونم آبجی
سلام.تسلیت می گم.
پاسخ:
سلام
ممنون
سلام فاطمه ی عزیز
تسلیت میگم ازصمیم قلب..ببخشید بابت تأخیر
سفری تلخ اما شیرین!دیدارمعشوق ...
موفق وشادوخرم وسلامت باشی: آرزوهای من برای سال نوی تو
:)

پاسخ:
ممنونم اینانای همیشه پایدار :)
خوش و خرم و موفق باشی
سلام 
تسلیت میگم فاطمه
فاطمه همون عموت که ازش سوالاتو می پرسیدی فوت شده؟
خدا بیامرزدشون
پاسخ:
سلام گلی 
ممنون عزیز 
نه اون عموم بود که کلا از درس و زندگی میفتادم :(
عموی مامانمه 
خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی