حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

وای خدا

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۲۲ ب.ظ

7 سال بود با پدر بزرگم اینا زندگی میکردیم اونا طبقه پایین ما طبقه دوم سوم هم خالی؛ یه محله خوب با همسایه های متشخصی که همه شون دکتر بودن! کوی استادان


یه چند باری اینطور کارا رو کرده بود فکر نمیکردم با ماهم اینطوری بکنه

طبقه سوم بودم یهو یه صدایی شنیدم مث اینکه یخچال بیفتد

رفتم پایین دیدم داره داد میزنه مامانو صدا زدم دیدم نیست فائزه گفت پایین

رفتم پایین دیدم پدربزرگم با مادربزرگ داره دعوا میکنه بعد دیدم یه صدای گریه میاد فکر کردم مامان جونه رفتم دیدم مامانم داره گریه میکنه از حرصم برگشتم به پدربزرگم گفتم خجالت بکشین!!

اولین بار نیست هر وقت ما میگفتیم پایین شروع میکرد به مادربزرگم بدو بی راه میگفت

بعد من اومدم بالا یهو دیدم یه نفر داره جیغ میکشه رفتم پایین دیدم پدربزرگم مادرم دراز کرده داره خفه ش میکنه!!! وای خدا تلفن پرت کردم رفتم بالا به فائزه گفتم زنگ بزن خاله و دایی بیان فوری 

میله پله رو برداشتم رفتم پایین برگشتم بهش گفتم خیلی خری!!

اومدم بالا که خاله اینا اومدن بعدش دلیل بعدشم بابا

احساس میکنم مشکل روانی داره دیوونه ست باید بره رای

به خودم میگم دست خودش نیست هی شکی بچه شو خفه نمیکنه 

وقتی صحنه آدم میاد دلم میخواد با طناب ببندمش فقط با مشت بزنم تو شکمش بیشعور عوضی

امروز آزمون دادم درصدام خیلی بد شدن گند همه ش اون لحظه یادم میاد

مامان دستش شکسته!وای خدا از جام نمیدونم پا شم دلم میخواد فقط گریه کنم 

واقعا نتونستم تحملش کنم برا همین اینجا نوشتم


۹۳/۰۳/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
گلبرگ

نظرات  (۵)

عزیـــــــــزم :((
حتما مشکلی وجود داره و نیاز هست که به دکتر مراجعه شه.
خودتو ناراحت نکن. کنکور چی شد؟ کجاهایی؟
راستی فائزه اسم خواهرته؟
پاسخ:
کنکورم الآن میام میگم! ببخشید انقدر منتظر موندی!
اوهوم اسم خواهرمه
سلام
یعنی واقعا پدربزرگت این کارو کرد با مامانت؟
چه صحنه ی بدی بوده برات پس...
باید یه فکر اساسی بکنین که دیگه تکرار نشه اینجور چیزا
حقم داری...
پاسخ:
سلام
اوهوم خیلی:(
میخوایم از این خونه بریم ...
امید وارم که دیگه تکرار نشه!!
۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۴:۵۸ تک نویسی...

ثروتمندی ؟

http://taknevisi.blog.ir/post/77

به نام خدا
بعد از مدتی غیبت، با یاری امام زمان(عج) دوباره شروع به کار کرده ایم، منتظر قدومتان هستیم...[گل]
۳۱ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۳۸ آویزوووووووون
آویزووووووووووووووون وارد میشود
سلام
خیلی وقت بود نیومده بودم دلم تنگ شده بود
دیدم شما که سر نمیزنی گفتم بزار خودم یه تک پا آویزوووون بشم

غرض احوال پرسی بود که بحمدالله حاصل شد
فدای خوبی هات...بووووووووووس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی