اولین تنهاییِ من
امروز با بچه ها رفتیم دربند،خوش گذشت خدایی
انقدر لیز بود زهرا خورد زمین همه پشتمون وایستادن!برگشته میگه ماااماااان گوووششیییییم!خاااک بر سرت
اپیزود یک
رفتیم تو یکی از رستورانای دربند میگم اقا ببخشید میشه ما فقط رو تختا بشینیم؟ آقاهه هم گفت اره! گفتم چه مرد خوبی ماشالله ...
برگشتنی بهش گفتیم چند بدیم بهتون؟! انتظار داشتم بگه هیچی! برگشت گفت هرچی خودتون میدین،بدین! دلم میخواست بکوبم تو کله ش!
گفت 5 تومن بدین! مفت خور عوضی! بابا ما فقط رفتیم تو اون تخت پشتیا که متروکه بود و هیشکی نمیومد نشستیم واقعا اونم زیادی دیدی؟!
اپیزود دو
قرار شد برا اینکه هزینه مون کم بشه خودمون از خوابگاه سوسیس بگیریم بذاریم لای نون با گوجه! اونم نون لواش!
چایی هم تو فلاسک ریختیم و بردیم ...
اپیزود سه
از دربند که میخواستیم بیایم به طرف تجریش گفت کرایه میشه 2500! درحالی که ما رفتنی 2000 تومن رفته بودیم.بهش گفتیم اومدنی با 2000
تومن اومدیم میگه ترافیکه خانوم! درصورتی که اصلا ترافیک نبودش.تازه شم از میدون شیخ بهایی تا میدون ونک 750 میبرین اونوخ از تجریش تا
دربند که مسیر سر راستیه 2000 تومن. هرکی هرکیه .... چاپیده شدیم رسما!
اپیزود چهار
هرکدوممون 14200 خرح کردیم!
اپیزود پنج
داشتیم میرفتیم بالا فاطمه چادرش به زمین کشیده میشد. یه پشری گفت : چادرتونو جمع کنین به پاتون گیر نکنه! :P الآن باید از فاطمه پرسید خوشحاله یا ناراحت ؟!
اپیزود شش
بارون میبارید نم نم و ما به راهمون ادامه میدادیم همچنان ... عده ای باران را میفهمند، بقیه خیس میشوند!...
هدف: صرفا شناخت تهران! البته اونجا که رفتم دیدم چه هدف چرتی داشتم و چه قدر یه مکان میتونه قشنگ و به دلنشین باشه!
+ خدایی اگه گناه نبودش با یه پسری دوست میشدم! :D به نظرتون زشته؟!
عکسارم میذارم ادامه مطللب
اینم دوتا تا عکس از دانشگاه