حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

اولین تنهاییِ من

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ب.ظ

امروز با بچه ها رفتیم دربند،خوش گذشت خدایی

انقدر لیز بود زهرا خورد زمین همه پشتمون وایستادن!برگشته میگه ماااماااان گوووششیییییم!خاااک بر سرت 

اپیزود یک

رفتیم تو یکی از رستورانای دربند میگم اقا ببخشید میشه ما فقط رو تختا بشینیم؟ آقاهه هم گفت اره! گفتم چه مرد خوبی ماشالله ...

برگشتنی بهش گفتیم چند بدیم بهتون؟! انتظار داشتم بگه هیچی! برگشت گفت هرچی خودتون میدین،بدین! دلم میخواست بکوبم تو کله ش!

گفت 5 تومن بدین! مفت خور عوضی! بابا ما فقط رفتیم تو اون تخت پشتیا که متروکه بود و هیشکی نمیومد نشستیم واقعا اونم زیادی دیدی؟!

اپیزود دو

قرار شد برا اینکه هزینه مون کم بشه خودمون از خوابگاه سوسیس بگیریم بذاریم لای نون با گوجه! اونم نون لواش!

چایی هم تو فلاسک ریختیم و بردیم ...

اپیزود سه

از دربند که میخواستیم بیایم به طرف تجریش گفت کرایه میشه 2500! درحالی که ما رفتنی 2000 تومن رفته بودیم.بهش گفتیم اومدنی با 2000

تومن اومدیم میگه ترافیکه خانوم! درصورتی که اصلا ترافیک نبودش.تازه شم از میدون شیخ بهایی تا میدون ونک 750 میبرین اونوخ از تجریش تا

دربند که مسیر سر راستیه 2000 تومن. هرکی هرکیه .... چاپیده شدیم رسما!

اپیزود چهار

هرکدوممون 14200 خرح کردیم!

اپیزود پنج

داشتیم میرفتیم بالا فاطمه چادرش به زمین کشیده میشد. یه پشری گفت : چادرتونو جمع کنین به پاتون گیر نکنه! :P الآن باید از فاطمه پرسید خوشحاله یا ناراحت ؟!

اپیزود شش

بارون میبارید نم نم و ما به راهمون ادامه میدادیم همچنان ... عده ای باران را میفهمند، بقیه خیس میشوند!...

هدف: صرفا شناخت تهران! البته اونجا که رفتم دیدم چه هدف چرتی داشتم و چه قدر یه مکان میتونه قشنگ و به دلنشین باشه!


+ خدایی اگه گناه نبودش با یه پسری دوست میشدم! :D به نظرتون زشته؟!

عکسارم میذارم ادامه مطللب





















اینم دوتا تا عکس از دانشگاه 





۹۳/۰۷/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
گلبرگ

نظرات  (۷)

فضای سبز داره، ولی چون دانشگا کوچولوئه، فضای سبزشم به همون نسبت کمه.
پاسخ:
داره دیگه! من فکر کردم دارین تو برهوت زندگی میکنین!!
من از خدامه بذاری!
فک کنم جو دخترونه روت اثر گذاشته :)))))))))
ولی واقعا کاش منم بودم!
پاسخ:
هه! خوش اومدی!
نه تاثیر جو دخترونه نیستش میخواستم واکنشتو نسبت به این کلمه بدونم! [من در حال بالا انداختن ابرو]
کاش ...
خب عکس خودت و دوستاتم میذاشتی خسیس!
خوش میگذره تنها تنها؟! پس من چی؟! 
من تا حالا دربند نرفتم. اگه منم اون جا بودم... هییییی... !


نه والاه!
پاسخ:
مینا میذارماااا 
عشقم توام بیا خب :**
اگه تو بودی چه قدر خوب میشد ....
راستی اون دوتا دختر که تو یکی از عکسات افتادن کین؟
پاسخ:
رهگذر
ما شب رفته بودیم اونم عید که شلوغ بود خییییلیییی رمانتیک بود مخصوصا که از هر طرف یه صدایی آهنگی چیزی میومد خلاصه با این که فقط رفتیم و برگشتیم کلی حال کردیم البته یه لواشک بسیار بسیار ترش خریدیم که منو پریا دوتایی خوردیم . نمیدونی چقد دربند بهمون خوش گذشت. یادش به خیر...
پاسخ:
به ماام خیلی خوش گذشت

وااااای خیلی قشنگه فاطمه!

دانشگاتونم خیلی خوشگله!

والا من هرچی عکس از دانشگاهای مختلف دیدم همه مثه جنگل میمونه به قول استاد فیزیکمون! الا این دانشگاه ما که انقد فسقله، خودشم وسط شهره، فضای سبزشم به خاطر فسقلی بودنش خیلی کمه!

پاسخ:
جدی فضای سبز نداره؟!
عوضش دانشگاه خوبیه! :)
خیلی قشنگن.تامی تونی واسه آیندت خاطره ی خوب جمع کن تاوقتی یه روزی به الانت فکرکردی کلی پیش خودت کیف بکنی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی