من کنارتم
اولین روزی که اومدم خوابگاه عمو بهم گفت:
فاطمه سعی کن مهربون باشی تا همه از بودنت احساس امنیت کنن ....
گفت تو اتاقتون امکان داره کسانی باشن که نماز نخونن و اصلا به دین و متعهد بودن اعتقادی نداشته باشن
تو باید با اونا هم بسازی! و در این حسن سعی کن خودت بمونی ...
عمو سخته خودم بمونم و بسازم ... وقتی من دارم خاطرات راه قم رو واسه بچه ها تعریف میکنم و اونا میگن:" چه جو مسخره ای داشتینا!"
دلم میخواست بگم ریحانه تو اگه از چیزی خوشت نیاد حق نداری اینطوری بگی ولی حیف ... حیف که دست و پام بسته ست ...
خدایا عاجزانه ازت میخوام اول خودم رو خوب کن بعدش بهم صبر بده بعدشم اخلاقم طوری باشه که کسی رو آزار ندم با حرفام،طوری باشه که اهل بیت و قرآن رو سرافراز کنم، با اخلاقم حقیقت رو بفهمونم ....
دیروز یادم رفت تو اون نامه این حرفارو بنویسم اما تو و فرستاده هات همه جا هستین میدونم،حرفامو میشنوین میدونم ...