وقتایی هست ...
وقتایی هست که میفهمی اطرافیانت چه قدر بیشعورند!
بوخودا
بابا من به این زهرا و ریحانه هی میگم شبا زود بخوابین،چراغو خاموش کنین،سرو صدا نکنین! اما در کمال تعجب زهرا کم مونده منو بخوره و ریحانه هم بهش برمیخوره!!!!!!! عجبا بعدش میگن تو خواب حرف میزنی و حتی از این موضوع ترس هم دارن.شب جمعه بود که من شنبه امتحان شیمی داشتم و تقریبا هیچی بارم نبود از شیمی! مخصوصا فصل 7.بعد اینا دوباره شب بیدار بودن. صبح که پاشدم ریحانه میگه فاطمه داشتی تو خواب حرف میزدی من و زهرا خیلی ترسیدیم! ساعت 5 هم که برا نماز بیدار شده بودم دیدم زهرا بیداره و هی میگه فاطمه بیداری؟فاطمه بیداری؟!این سوالو ریحانه و زهرا خیلی ازم میپرسن و من واقعا ناراحت میشم از این سوالشون!صبح که ریحانه ام پا شد،زهرا میگه: ریحانه خواب بودی،فاطمه برا نماز بیدار شد توام که خواب بودی هی میترسیدم!!! مگه دست خودمه آخه؟! :(( بچه ها اگه کسی تو خونه یا جایی که دارین زندگی میکنین تو خواب حرف بزنه چی کار میکنین؟! الآن رفتم نت سرچ کردم نوشته بود حرف زدن مشکلی نداره اما اگه طرف شبگردی کنه باید به روانپزشک مراجعه کنه!میخوام ازشون بپرسم من تو خواب راهم میرم یانه؟ اگه اینطوری باشه باید به این فکر باشم که برگردم تبریز! چون خواب یه مسئله ی مهمیه و رو سلامت تاثیر داره! باید فکر سلامتم باشم چون فکر نکردن به این موضوع ظلم به خود و گناهه!توتبریز حداقل شرایطی وجود داره که من بهداشت خوابم رو رعایت کنم!
وقتایی هست دلم میخوام تو اتاق تنها باشم،اما متاسفانه هیچ جااای خوابگاه نمیتونم تنها باشم!! من میخوام درس بخونم و وقتی وارد اتاقم میشم استراحت کنم.مثلا یه آشپزی مختصر یه خواب آروم یا خوندن کتاب یا یکم ارامش داشتن! اما نمیشه. کاش واقعا درکم میکردن.فک کنم امشب کلا نخوابم.ساعت نزدیک چهاره صبحه!فردا هم قراره بریم تالار وحد برا مرتضی پاشایی بعدشم مبانی دارم 3 ساعت!
خدایا کمکم کن ... خدایا چه قدر من این عبارت رو تکرار کنم؟؟؟؟
خواهش میکنم،التماست میکنم دستمو ول نکن! من دوسِت دارم،بدون تو نابود میشم ....