من اصلا وجود دارم؟
وقتی یه نفر انقد بزرگ میشه که میره و مثل شیر جلوی دشمن وایمیسته و مقاومت میکنه ... اون موقع ست که استعداد درونی خودشو در معرض نور قرار داده
یه زمانی میبینی جهانی داری که بزرگی شو با اعداد نمیتونی حتی به زبون بیاری اما مغز یه آدم که ابعادش در حد سانتی متره همه ی اینارو کشف میکنه و تحلیل میکنه .... این آدم دونه ی استعدادش رو توی خاک کاشته ...
این وسط که من فقط استعداد انسانیت رو دارم و گذاشتمش توی کمد چی میگم؟؟ من واقعا وجود دارم؟؟؟ اصلا من یه قدم از نقشه ی انسانی خدا رو رفتم؟؟ منی که سر یه درس همه چی رو به هم میریزم یا تو یه بیماری اعلام عزای عمومی میدم . منی که از ترس مرگ جرئت حرف زدن پیدا نمیکنم ... منی که انقد ضعیفم که قدرت اینو ندارن توی قنوت نمازم بعد اینکه از خدا میخوام منو به مرحله مخلص بودن برسونه، بگم خدایا همه سختیاشو تحمل میکنما فقط رضا برضائک. .. من چه آدم ضعیفیم در برابر این استعداد بی نهایتی که میتونه منو به ازل پیوند بده ....