فردا حسابانِ قلم چی از مثلاثاته ....
من نمیـــــــــــــــــــخوام آزمون بـــــــدم از حسابان جز حد هیچی نخونـــــــــدم مامــــــــــــــــــان !
من وقتی برنامه ی قلم چی رو شب قبل روز جمعه(روز امتحان دیدم!)
فردا حسابانِ قلم چی از مثلاثاته ....
من نمیـــــــــــــــــــخوام آزمون بـــــــدم از حسابان جز حد هیچی نخونـــــــــدم مامــــــــــــــــــان !
من وقتی برنامه ی قلم چی رو شب قبل روز جمعه(روز امتحان دیدم!)
دلگیـــر " نبــاش!
دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛
رهـــا نمـی شــوی.....!
یــادت بــاشد :
"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را؛
بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید....
و مناجات شهید چمران:
خداوندا
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم.
دنیا همه هیچـ و کار دنیا همه هیچـ ای هیچـ ز بهر هیچـ بر هیچـ مپیچـ
دانی پس از مرگ چه ماند زآدمی لطف است و محبت است و باقی همه هیچ
خدا جونم دلم برات خیلی تنگ شده
خیلـــــــی!
خدایا دیگه نمیتونم تحملش کنم ، خیلی سخته دیـــــگه نمیتونم ! :(((
خدایــــــــــــــــــــــــــــا!
خیلی سخته جلو خودمو بگیــــــــــــــــــــرم
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
بعضی وقتا دلم میخواد برم پشت بوم و فقط گریه کنــــــــــــــــم! گریه کنم بدون اینکه کسی بیاد بپرسه چته آخه ؟؟؟؟
دیشب که داشتم تست ترجمه میزدم از بعضی جمله هاش خیلی خوشم اومد!
میذارم اینجا تو گنجینه ی دلم!
قبلـ نوشتـ : باید مفید باشم، باید به حرف هام عامل باشم، اصلا اول باید تشنه ی عمل به دستورات خدا باشی بعدش بری دنبال علم!
البته عمل بهشون سخته که هر کسی دووم نمیاره، میخوام مثل آب باشم محکم و صبور، بی صدا آروم و آروم میرم جلو و پرواز میکنم ...
میخوام اون قدر برم بالا که از دید دنیا کوچیک بشم و دنیا رو قشنگ قشنگ ببینم ... خستم از دنیا و افکاری که درباره من داره، اگه در نظرش کوچیک
بشم دیگه هیچ نظری درباره من نمیده .... آره من فقط میخوام خدا درباره من نظر بده!
بریم ادامه مطلب!
تازگیا فهمیدم چه قدر تنهام
این تنهایی چه قدر آدمو داغون میکنه و چه صفاتی رو به آدم القا میکنه
خیلی وقته ... من موندم و کتابام و با یه عالمه سوال ... من موندم و کلی تنهایی ....
فکر میکردم دنیایی که دارم تو دنیای حقیقی خوب نیست ... ازش خوشم نمیومد .... فکر کردم بیام نت و دوستای تازه پیدا کنم،
حال و هوام عوض میشه ... دوستام بی وفا نیستن .... ولی مثل اینکه درست فکر نکردم .... دنیای من این دنیا نبود ...
با معرفتا کم شدن ... حسادت، کینه، پر توقعی و ... جای معرفتو گرفته ... دیگه نه تو نت نه تو دنیا خوبارو نمیشه پیدا کرد!
البته خوب اگه خوب بود که نمیذاشت ان قدر آدما تنها بمونن!!
میخوام برگردم تو دنیای حقیقی خودم با همون آدماش ... آدمایی که اگه برا افطاری مهمون دعوتشون نکنی ، اوناهم دعوتت نمیکنن ...
پیش دنیای آدمایی که بی هیچ واهمه ای دروغ میگن ... با حجابا و به ظاهر مسلمونا خندیدن رو حرام میدونن ... آدمایی که ...
دکترایی که حاضر نیستن از پولشون به خاطر جماعت بگذرن ...
آدمایی که خیــــــلی مهربونن، خیلی دلسوزن ولی نمیدونم چرا دستشون نمیره به هم کمک کنن ...
آدمایی که ... دیگه نمیدونم چی بگم
به قول آبجی سنا باید همه رو دوست داشت چون همه خدایین ...
فقط کاش یکی منو میفهید! همین...
وجودشون نعمته! حداقلش با بون پیش اونا حس نمیکنم تنهام ... چند تا آدم دور و بر خودم میبینم ...
وجودشون نعمته! چون باعث میشن ساخته شی ...
وجودشون نعمته! درسته که این چیزارو دارن، اما هر وقت مشکلی باشه همه شون جمع میشن تو بیمارستان ...
وجودشون نعمته! چون حداقلشون اینه که جلوشون خودتو نگه میداری که گریه نکنی!
+ دیشب یاد تصادف پدرم افتادم البته تصادف ها!
از دیشب تا حالا به این فکر میکنم که اگه یه کدومشون نباشن من چی کار میکنم ! :((
+ از این به بعد کم میام نت ... میخوام از آدماشو اتفاقاتش دور شم و کمی زندگی کنم!
گه گاهی میام !
+ آبجی سنا جون منظورم شما نیستی! ناراحت نشی!
خدا نگهدار
http://www.aparat.com/v/A2TI8
آیا اوج بی خردی نیست که به وجود آمدن کل جهان هستی با این همه نظم و پیچیدگی قابل مثالش را نتیجه شانس و تصادف کور و کر بنانیم؟؟
از این به بعد همه سوالامو مینویسم وقتی نزد عموی گرامی ام رفتم سوالاتم یادم نرود که آبرو ریزی هم نشود! :D
1.یه بار داشتی در باره خداشناسی میگفتی و جواب حضرت علی رو هم گفتی اما من یاد رفته میشه یه بار هم توضیح بدی ؟؟
2.در باره ایمان و یقین!
عمو! دکتر میگه :"آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد."
به نظرتون چه طور میشه اینطور آدمی بود ؟!
ناتانیئیل، آرزو مکن که خدا را در جایی غیر از همه جا یابی.هرمخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمیسازد.همان دم که مخلوقی نظر مارا به خویشتن منحصر کند، مارا از خدا برمیگرداند.
ما همگی اعتقاد داریم که باید خدارا کشف کرد.دریغا که نمیدانیم همچنان که در انتظار او به سر میبریم، به کدام درگاه نیاز آوریم.سرانجام اینطور نیز میگوییم که او در همه جا هست ; هر جا و نا یافتنی ست.
به هر کجا بروی چیزی را جر خدا دیدار نمیتوانی کرد.خدا همان است که پیش روی ماست.ناتانائیل، ای کاش " عظمت " در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن مینگری.
ناتانائیل، من شوق را به تو خواهم آموخت; اعمال ما به ما وابسته است، همچنان که درخشندگی به فسفر.درست است که اعمال ما ما را میسوزاند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است.(هر که در این بزم مقرب تر است/جام بلا بیشترش میدهند)
برای من خواندن این که شن ساحل نرم است کافی نیست:میخواهم پای برهنه ام این نرکی را حس کند.معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد ،برای من بیهوده است ......
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بوده ایم، یار ملک بوده ایم
باز همان جا رویم جمله، که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم، وز ملک افزون تریم
زین دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست
بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از مه او مه شکافت، دیدن او بر نتافت
ماه چنان بخت یافت، او که کمینه گداست
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشعه ی این خیال زان رخ چون والضحاست
خلق چو مرغابیان، زاده ز دریای جان
کی کند اینجا مقام مرغ کز آن بحر خاست؟
آمد موج الست،کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست
مولوی