حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بی هیچ مقدمه ... بی هیچ حرفی ... ناچار از درد ... دردی که فقط با خ.دش درد میاره ...

دردی که ترس از بیهودگی عمرم رو بهم گوشزد میکنه ...

خدایا شرمندتم!

دیشب تو بحبوحه ی  عروسی دختر عموم تو تهران به عموم گفتم عمو خیلی دلم میخواست باهاتون حرف بزنم گفت خب باشه من میشینم اینجا تو حرف بزن نشستیم بیرون گفتم سوالام یادم نمیان شما یه چیزی بگین. گفت : هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند ...

خدایا شرمندتم! 

چه قدر دلم میخواست نور باشم و روشن کنم برای بنده هات راه رو ...

اما حالا میبینم نور که هیچ حتی از نور هم دور هستم ... مثل اینکه گاهی خوم میخوام یا میخواد که از نور دور باشم تا ....

منی که با خوندن دو رکعت نمازی که وسط عروسی میخونم و سرخوش از اینکه بندگی کردم و شنیدن اون حرف از عموم .... میفهمم خیلی کوچیکم! کوچیکم ...

بی هیچ حرفی با این همه شرمندگی خدایا شرمندتم!

همین که ت. از دلم آگاهی کافیه برام!







گلبرگ
۲۶ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بهش گفتم : صبح حتما حتما بیدارم کنیااااا

صبح پا شدم دیدم موذن مسجد نزدیک خونه مون میگه : حی علی الصلاة حلی علی الفلاح ....

پاشدم از سر جام ....

گریه م گرفت! بدون اینکه بخوام اشکام سرازیر شد!

آخه دو سه باری برا نماز بیدار شده بودم ازش خواستم که هر صبح یکی بیاد و تکونم بده تا بیدار شم ...

صبح که پاشدم دیدم داره صدام میکنه کلی ذوق کردم ...

خدایا میخوام بگم خیلی خیلی دوست دارم ....

غلام در خونه تم ...


گلبرگ
۱۸ مهر ۹۲ ، ۲۰:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

آیا من میتوانم خالق خودم باشم ؟

یا آیا میتوانم هم اینک محافظ خود باشم ؟

اگر انگونه باشد پس ایده ی ذات کامل صرفا چیزی ست که ذهنم آن را ساخته و پرداخته کرده است و بس.

لذا برای تحقق این امر لازم است که خودم خدا باشم و از ظانجایی که قطعا چنین نیست درنتیجه فنا ناپذیر(=خدا) قبل از فناپذیر(=خودم) وجود داشته است.

رنه دکارت

گلبرگ
۱۸ مهر ۹۲ ، ۱۵:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

این روزا یه سری اتفاقاتی پیش اومده که دیگه حتی به افکارم درباره مردا هم نمیتونم اعتماد کنم ....

واقعا دیگه حالم داره از مردا به هم میخوره ...

آخه چرا یه مرد باید به خودش این اجازه رو بده که به هر نحوی شده حتی خیلی کوچولو از دختری لذت ببره ؟؟؟

چرا پسری هر غلطی خواست باید بکنه چرا؟؟ چون دختره ساده ست هیچی نمیفهمه ....

تقصیر خودمونه، تقصیر خودمونه که حتی به اندازه مغز یه مرد آگاهی نداریم! (طنز)

ای .... 

تقصیر خودمونه بهشون رو میدیم که هر کار میخوان انجام میدن ....

فکر کنم دیگه حالم داره از آدمات به هم میخوره ... آدمایی که قرار بود ،قرار بود، زمانی،زمانی، خلیفه ت باشن ...

حالم از دختر بودن و آدم بودنم داره به هم میخوره !

اه اه اه


گلبرگ
۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۸:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یادمه مسابقه نهج البلاغه که رفته بوددم یه تیکه ش این بود:

.... یادمان  باشد چه در نعمت و چه در چنگال نعمت آزمونی نهفته وجود دارد .... یادمان نرود ...

پستی که با عنوان "الهام" هم نوشتم دلالت بر این موضوع داشت، البته موضوع های دیگه ای هم داشت!

سوره اعراف، آیه 95 ....

وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْیَةٍ مِّن نَّبىٍ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْساءِ وَالضرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضرَّعُونَ‏(94)

ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکانَ السیِّئَةِ الحَْسنَةَ حَتى عَفَوا وَّ قَالُوا قَدْ مَس ءَابَاءَنَا الضرَّاءُ وَ السرَّاءُ فَأَخَذْنَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشعُرُونَ‏(95)


94.ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه اهل آنرا به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم شاید (بخود آیند و به سوى خدا)بازگردند.

95 -سپس (هنگامى که این هشدارها در آنها اثر نگذاشت) نیکى (و فراوانى نعمت و رفاه) به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى) قرار دادیم آن چنان که فزونى گرفتند (و همه گونه نعمت و برکت یافتند و مغرور شدند) و گفتند (تنها ما نبودیم که گرفتار این مشکلات شدیم) به پدران ما نیز ناراحتیهاى جسمى و مالى رسید چون چنین شد آنها را ناگهان به اعمالشان گرفتیم (و مجازات کردیم.


این آیات که بعد از ذکر سرگذشت جمعى از پیامبران بزرگ مانند نوح و هود و صالح و لوط و شعیب ، و پیش از پرداختن به سرگذشت موسى بن عمران آمده ، اشاره به چند اصل کلى است که در همه ماجراها حکومت مى‏کند ، اصولى که اگر در آن بیندیشیم پرده از روى حقایقى پر ارزش که تماس با زندگى همه ما دارد برخواهد داشت .


نخست مى‏گوید : ما در هیچ شهر و آبادى ، پیامبرى نفرستادیم مگراینکه مردمش را گرفتار ناراحتیها و بلاها ساختیم ، تا کمى به خود آیند و دست از طغیان و سرکشى بردارند و به سوى آن کس که همه نعمتها از وجودش سرچشمه مى‏گیرد بازگردند ( و ما ارسلنا فى قریة من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون).


و این به خاطر آن است که مردم تا در ناز و نعمتند کمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذیرش حق دارند اما هنگامى که در تنگناى مشکلات قرار مى‏گیرند ونور فطرت و توحید آشکارتر مى‏گردد ، بى اختیار به یاد خدا مى‏افتند و دلهایشان آماده پذیرش مى‏گردد ، ولى این بیدارى که در همه یکسان است در بسیارى از افراد زودگذر و ناپایدار است و به مجرد برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو مى‏روند ولى براى جمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب مى‏شود و براى همیشه ، به سوى حق باز مى‏گردند ، و اقوامى که در آیات گذشته از آنها سخن گفته شد ، جزء دسته اول بودند ! لذا در آیه بعد مى‏گوید : هنگامى که آنها در زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات تغییر مسیر ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند ، ما مشکلات را از آنها برداشتیم و به جاى آن گشایش و نعمت قرار دادیم ، تا آنجا که بار دیگر زندگانى آنها رونق گرفت و کمبودها به فزونى تبدیل شد و مال و نفرات آنها فراوان گردید ( ثم بدلنا مکان السیئة الحسنة حتى عفوا ) .


عفوا از ماده عفو است که گاهى به معنى کثرت و زیادى آمده و گاهى به معنى ترک کردن و اعراض نمودن و گاهى نیز به معنى محو آثار چیزى کردن ، ولى بعید نیست که ریشه همه آنها همان ترک کردن بوده باشد ، منتها گاهى چیزى را به حال خود رها مى‏کنند تا ریشه بدواند و توالد و تناسل کند و افزایش یابد ،

و گاهى رها مى‏کنند تا تدریجا محو و نابود گردد ، از این جهت به معنى افزایش و یا نابودى نیز آمده است .

در آیه مورد بحث نیز مفسران سه احتمال داده‏اند .

نخست اینکه ما به آنها امکانات دادیم تا افزایش یابند و آنچه را که در دوران سختى از نفرات و ثروتها از دست داده بودند بیابند .

دیگر اینکه ما آنچنان به آنها نعمت دادیم که مغرور شدند ، و خدا را فراموش کردند و شکر او را ترک گفتند .

دیگر اینکه ما به آنها نعمت دادیم تا بوسیله آن آثار دوران نکبت را محو کردند و از بین بردند .

البته این تفاسیر گرچه مفهومش با هم متفاوت است ولى از نظر نتیجه چندان با هم تفاوت ندارد .


سپس اضافه مى‏کند به هنگام برطرف شدن مشکلات ، به جاى اینکه به این حقیقت توجه کنند که نعمت و نقمت به دست خدا است و رو به سوى او آورند ، براى اغفال خود به این منطق متشبث شدند ، که اگر براى ما مصائب و گرفتاریهائى پیش آمد ، چیز تازه‏اى نیست پدران ما نیز گرفتار چنین مصائب و مشکلاتى شدند دنیا فراز و نشیب دارد و براى هر کس دوران راحتى و سختى بوده است ، سختیها امواجى ناپایدار و زودگذرند ( و قالوا قد مس آبائنا الضراء و السراء) .


در پایان ، قرآن مى‏گوید : هنگامى که کار به اینجا رسید و از عوامل تربیت کمترین بهره‏اى نگرفتند ، بلکه بر غرور خود افزودند ، ناگاه آنها را به مجازات خود گرفتیم ، در حالى که آنها هیچ خبر نداشتند و غافلگیر شدند و به همین جهت مجازات براى آنها ، سخت دردناک بود ( فاخذناهم بغتة و هم لا یشعرون ) .


+ با تشکر از http://www.andisheqom.com

گلبرگ
۱۱ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی حوصله نداری کتابایی که در عرض یه هفته از قفسه آوردی بیرو رو بذاری سر جاهاشون!!!!

اصن یه وعضیه!!!



گلبرگ
۰۸ مهر ۹۲ ، ۲۰:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر