مامانمو میخوام
بابامو میخوام
فائزه رو میخوام
بیرون رفتن با خانواده شبا
میخوام شبا زود بخوابم ولی نمیشه چون بچه های خوابگاه بی فرهنگن و سرو صدا میکنن
صبا نمیتونم از خواب پاشم چون خسته م
سر کلاس معادلات نهایت به مدت یک ساعت میفهمم استاد چی میگه! تو کلاس معادلات فقط جون میکنم ... استاد بدون وقفه یه چیزای نا ملموس رو میکنه تو ذهن مون :(
خونه مونو میخوام ... اینجا هر کاری میکنم باید روش فک کنم حتی حموم رفتن!چون 5 طبقه پایین تر از اتاق ماست و نباید وسیله ای رو فراموش کنم که اگه فراموش کنم ...
استاد فیزیکمون هر هفته چند تا تمرین و مسئله میذاره سایت که به هر چیزی مربوطه جز چیزی که خودش درس داده و خیلی هم سخخخخخخخت
استاد خرمی (استاد معادلاتمون) طوری ه که من واقعا دلم براش میسوزه ... جوری که بعضی وقتا بغضم میگیره ... حس میکنم باید تنها باشه که از لحاظ ظاهری انقد شرایط بدی داره ... امروزم نمیدونم پاش چی شده بود میلنگید .... اصن بهش نگاه که میکردم گریه م میگرف. .. من اگه اگه اگه روزی بخوام استاد دانشگاه شم حتما به سر و وضعم میرسم ...
مجبورم خودم خرید کنم ...
واقعا خسته م !:(