حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

بعضی وقتا دلت خیلی بیخود واسه یه نفر تنگ میشه!

نمیدونم همه دخترا اینطوری ان یا من مریضم، وقتی میبینم یکی کمک لازم داره نمیتونم ازش دل بکنم ... 

نمیتونم تنهاش بذارم و بیخیال زندگی کنم!

حتی اگه اون شخص یه غریبه باشه 

دلم براش تنگ میشه اصن!


آسمانی شدنم می ارزد به گردی زمین ....

گلبرگ
۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۱:۵۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

در عجبم!
از مردمی که خود زیر شلاق ظلم وستم زندگی میکنند…!
اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد میگریند…!
افسوس که به جای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند…!
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند…


( دکتر علی شریعتی)

گلبرگ
۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۸:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۸ نظر

عاغا من هیچ وقت کاری رو که خودم بخوام انجام بدمو نباید انجام بدم!

هروقت یه برنامه ای داشته باشم اولین تصمیم که به ذهنم میاد رو نباید انجام بدم!

تازه بعد اینکه با مامان و بابام حرف میزنم و مشورت میکنم میفهمم که خیلی از جنبه هارو در نظر نگرفتم!حتی وقتایی که همه جنبه هارو در نظر بگیرم متوجه میشم به روش های دیگه فکر نکردم!

امروز قرار شد بریم ونک یه پاساژ هس نمایندگی مارکای مختلف گوشی و لپ تاپ و تبلت و ... داره!تبلت دوستم و لپ تاپ من!

داخل شدیم طرف گف که فلان مشکلو داره یکم بگذره اینطوری میشه و .... بعد منم همینطوری لپ تاپ و برداشتم و اومدم بیرون و یه تشکر کردم!

آخه زنگ زدم بابام گفت میدیم مهدی یا محمد میبرن اونجاها که تو رفتی قیمتاش بالاتره!مهدی و محمد پسرعموهامن که تهران زندگی میکنن!

بعدشم رفتیم پارک ملت یکم دور زدیم و بعدشم برگشتیم دانشگاه! تو این پارک ملت هم یه عده بی فرهنگ جمع شدن هرکاری دلشون میخواد انجام میدن! داشتیم راه میرفتیم یهو دیدیم یه پسرو دختر به طور ناگهانی(!) وارد عمل شدن!!! یه پسره و دختره هم لب حوض نشسته بودن پسره هی دستشو مینداخت دور گردن دختره و دختررو به خوش نزدیک میکرد!!دوستم نامردی نکرد ازشون عکس انداخت از پشت!!(خدایا بیامرز مارو!) دوستم میگه اینا که خوبن تو پارک ساعی قشنگ یک ربع تو عملن!!

متاسفم برا خودمون! متاسفم ... اگه اینکارا نشانه روشنفکری باشه واقعا متاسفم ... تو جمع عمومی، بین کلی درخت، تو طبیعتی که آدمو یاد خدا میندازه میاین و گند میزنین تو بکر بودن طبیعت!

گلبرگ
۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۲:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

خیلی سعی کردم این حرفو نگم اما نتونستم

یاد پاشایی میفتم یه جوری سست میشم ...

اون لحظه ای که آهنگاشو جلو تالار وحدت میخوندیم و خیلیا گریه میکردن یادم نمیره 

چه قدر گریه کردم :(

 

دقیقه های آخر ....

 

 

ادعای عشق ....

 


نبض احساس ...

 


یکی هست که دیگه نیست ...

 


آخرا چی گفتی و رفتی!

 

 

عصرمونو پاییزی کردی ....


اره تو راس میگی که بد شدم ...

 


به خدا زوده ... زوده!

گلبرگ
۲۷ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

تا وقتی تو هستی ... به زندگیم ادامه میدم! بهترینم 

گلبرگ
۲۷ آبان ۹۳ ، ۱۰:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتایی هست که میفهمی اطرافیانت چه قدر بیشعورند!

بوخودا 

بابا من به این زهرا و ریحانه هی میگم شبا زود بخوابین،چراغو خاموش کنین،سرو صدا نکنین! اما در کمال تعجب زهرا کم مونده منو بخوره و ریحانه هم بهش برمیخوره!!!!!!! عجبا بعدش میگن تو خواب حرف میزنی و حتی از این موضوع ترس هم دارن.شب جمعه بود که من شنبه امتحان شیمی داشتم و تقریبا هیچی بارم نبود از شیمی! مخصوصا فصل 7.بعد اینا دوباره شب بیدار بودن. صبح که پاشدم ریحانه میگه فاطمه داشتی تو خواب حرف میزدی من و زهرا خیلی ترسیدیم! ساعت 5 هم که برا نماز بیدار شده بودم دیدم زهرا بیداره و هی میگه فاطمه بیداری؟فاطمه بیداری؟!این سوالو ریحانه و زهرا خیلی ازم میپرسن و من واقعا ناراحت میشم از این سوالشون!صبح که ریحانه ام پا شد،زهرا میگه: ریحانه خواب بودی،فاطمه برا نماز بیدار شد توام که خواب بودی هی میترسیدم!!! مگه دست خودمه آخه؟! :(( بچه ها اگه کسی تو خونه یا جایی که دارین زندگی میکنین تو خواب حرف بزنه چی کار میکنین؟! الآن رفتم نت سرچ کردم نوشته بود حرف زدن مشکلی نداره اما اگه طرف شبگردی کنه باید به روانپزشک مراجعه کنه!میخوام ازشون بپرسم من تو خواب راهم میرم یانه؟ اگه اینطوری باشه باید به این فکر باشم که برگردم تبریز! چون خواب یه مسئله ی مهمیه و رو سلامت تاثیر داره! باید فکر سلامتم باشم چون فکر نکردن به این موضوع ظلم به خود و گناهه!توتبریز حداقل شرایطی وجود داره که من بهداشت خوابم رو رعایت کنم!

وقتایی هست دلم میخوام تو اتاق تنها باشم،اما متاسفانه هیچ جااای خوابگاه نمیتونم تنها باشم!! من میخوام درس بخونم و وقتی وارد اتاقم میشم استراحت کنم.مثلا یه آشپزی مختصر یه خواب آروم یا خوندن کتاب یا یکم ارامش داشتن! اما نمیشه. کاش واقعا درکم میکردن.فک کنم امشب کلا نخوابم.ساعت نزدیک چهاره صبحه!فردا هم قراره بریم تالار وحد برا مرتضی پاشایی بعدشم مبانی دارم 3 ساعت!

خدایا کمکم کن ... خدایا چه قدر من این عبارت رو تکرار کنم؟؟؟؟

خواهش میکنم،التماست میکنم دستمو ول نکن! من دوسِت دارم،بدون تو نابود میشم ....

گلبرگ
۲۵ آبان ۹۳ ، ۰۳:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

باورم نمیشه مرتضی پاشایی مرده

یادمه فائزه اولین بار آهنگشو بهم نشون داد :(

گلبرگ
۲۳ آبان ۹۳ ، ۱۴:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر


every moment I leave because of you
without knowing the advantage or disadvantage of a work .... I leave because of you
without thinking about the result of an action,without thinking about the way of doing sth ... I leave because of you
coze I love you 
I love you
I love you  
گلبرگ
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۹:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

یه کلمه ی مقدس

یه کلمه ی آشنا

تفسیر عشق ...

انتهای انبساط 



هر وقت حتی اگه دردی داشته باشم نمیگم بهت ...

فکرِ به اینکه وقتی دردمو به تو میگم تمام وجودت رو درد میگیره آرومم میکنه ...



گلبرگ
۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۹:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

هنوزم مسئله ی گریه م حل نشده  .... و من همچنان در حسرت یه اشکم تا این دلم خالی شه!


دریافت

گلبرگ
۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۸:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر