حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
گلبرگ
۱۵ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۳

یادمه استاد آقا محمدی که همکار استاد علی محمدی هم بوده ن، بهمون گفتن روش خوندن فیزیک رو یاد بگیرین. اینو بدونین که حتی روش خوندن تاریخ هم خاصه. هر رشته و هر درسی روش خاص خودشو داره که باید پیدا کنین. گفتن:" وقتی دیدی دور و برت پر کاغذ و تا یه نفر بهش دست میزنه میگی دست نزن دست نزن ، اون موقع ست که فیزیک خوندنو یاد گرفتین. تا یه موضوعی رو نفهمیدین ولش نکنین. مسئله زیاد حل کنید ... مسئله زیاد حل کنید ... مسئله خیلی حل کنید!!" 

هر وقت نیتم از کاری که میکنم خالص نبوده اون ویژگی مثبت ازم گرفته شده. وقتی حرفی که میزنم برا خدا نبوده تمام اون حرفا انگار که یهو نیست و نابود شده ن. هر چند بعضی از حرف ها رو هم اصلا نباید زبون بیاری ... مثل وقتی که یهو ساعت 5 صب بیدارت میکنن که پاشو نماز بخون ... اما تو موارد عادی نیتت از حرف زدنت باید ببینی که چیه. الآنم نیتم از اینکه روشایی که تجربه کردم مینویسم اینه که اگر بنده خدایی مثل من لنگ بود اینارو بخونه و به دردش بخوره.

از اول این ترم که ترم سه بود. شرو کردم جدی فیزیک بخونم. فراز و نشیبای زیادی داشت. خیلی چیزا تجربه کردم که خیلیا غلط بودن. اولش که به این نگاه میکردم استادا چیا رو درس میدن و همونا رو بخونم. ولی یه روز تو کلاس استاد انصاری گفتن که فلان چیزو از فیزیک 1 خوندین؟ ماام گفتیم استادمون درس نداده ... گفتن ببینین بچه ها وقتی شما فیزیک 1 پاس کردین ما فرض رو بر این میذاریم که شما کلشو بلدین!! واز اونجا بود که فهمیدم حتی اگه استاد جایی رو درس نده من باید بخونم. اولش هدفم معدل بالای 17 بود اما الآن فقط به این فکر میکنم که یاد بگیرم. به این فک میکنم که خونده هام به درد بخورن در آینده. دلم نمیخواد وقتی ارشد قبول شدم تازه به این فکر بیفتم که فلان کتابی که تو ترم سه کارشناسی پاس کردم رو یاد بگیرم!!! (مثل خیلی از بچه های ارشد دانشگاه ما ). اول باید نیت درست باشه ... باید نیت خالص باشه ... هدف بزرگ باشه ... دنیا ارزشی نداره ... دنیا نمیمونه ... همه این نمره ها و معدلا و مقاما به دردم قرار نیس بخوره ... همون دانش عمیق و دید فیزیکی که بهم القا میشن قراره دست منو بگیرن ... تو نهج البلاغه حکمت 288 حضرت علی میگن: هر وقت خدا بخواد بنده ای رو خوار کنه دانش رو از اون دور میکنه!! اگه یه وقت دیدیم سعادت درس خوندن و کتاب خوندن نداریم بریم ببینیم تو اون مدت چه کار خطایی انجام دادیم که خدا نمیخواد عزت مال ما باشه !!من داشتن نیت خوب رو با تجربه های تلخی به دست آوردم. اینارو میگم بیخود نمیگم ... خیلی چیزا از دست دادم و به دست آوردم که دارم این حرف رو میگم ... نیت خیلی مهمه! بچسب بهش ولش نکن. باید ببینی نیتت از حرفی که میزنی نگاهی که میکنی حرفی که میشنوی دست و پایی که تکون میدی چیه ... نیت خیلی مهمه !


+چند شب پیش تو خواب دیدم به چن تا دختر کوچولو دارم چیز یاد میدم و تشویقشون میکنم و اونا هم انگار که محتاج باشن بهم هر جا میرفتم باهام میومدن ... فرداش تو اتاق مطالعه یه دختره بهم گفت ببخشید رشته ی شما ادبیاته؟  گفتم نه چطور؟ گفت راستش من ترم یکم ولی به هیچ کدوم از درسام وقت نمیکنم برسم. همه ش استادا بهمون تحقیق میدن و چی و چی که وقت نمیکنم اصلا درس بخونم. منم نشستم خیلی چیزا رو براش توضیح دادم و درباره همین نیت هم بهش گفتم. 

+ نیتم فقط دیگران نبودن. وقتی مینویسی خیلی چیزا یاد میگیری ... من به معجزه بودن سوره ی قلم ایمان آوردم ... نون والقلم  و ما یسطرون. .. 

+ همه این اهداف از خالص بودن نیت برا خدا حاصل میشه. مبادا فک کنی که اونا اصلن. .. نه اصل همین نیت خدایی بودنه.

بقیه ش بمونه برا بعد. زیاد شد

گلبرگ
۰۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی یه نفر انقد بزرگ میشه که میره و مثل شیر جلوی دشمن وایمیسته و مقاومت میکنه ... اون موقع ست که استعداد درونی خودشو در معرض نور قرار داده

یه زمانی میبینی جهانی داری که بزرگی شو با اعداد نمیتونی حتی به زبون بیاری اما مغز یه آدم که ابعادش در حد سانتی متره همه ی اینارو کشف میکنه و تحلیل میکنه .... این آدم دونه ی استعدادش رو توی خاک کاشته ... 

این وسط که من فقط استعداد انسانیت رو دارم و گذاشتمش توی کمد چی میگم؟؟ من واقعا وجود دارم؟؟؟ اصلا من یه قدم از نقشه ی انسانی خدا رو رفتم؟؟  منی که سر یه درس همه چی رو به هم میریزم یا تو یه بیماری اعلام عزای عمومی میدم . منی که از ترس مرگ جرئت حرف زدن پیدا نمیکنم ... منی که انقد ضعیفم که قدرت اینو ندارن توی قنوت نمازم بعد اینکه از خدا میخوام منو به مرحله مخلص بودن برسونه، بگم خدایا همه سختیاشو تحمل میکنما فقط رضا برضائک. .. من چه آدم ضعیفیم در برابر این استعداد بی نهایتی که میتونه منو به ازل پیوند بده .... 

گلبرگ
۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر