حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

نمیدونم چرا یهو دلم واسه هفت سنگ تنگ شد همون فیلمی که تو ماه رمضون امسال میداد


شاید از این جهت که نویسنده ش خواسته ریشه مشکلات جامعه رو به مردم بفهمونه و نفهمیدن! آره نفهمیدن .... مردمه ما داریم خدا؟؟


خواسته بگه برا اینکه بچه تو فردا ربا نخوره،دنبال روابط نامشروع نره،دنبال استعداداش بره و ... باید خوب تربیت شه ...


اما وقتی خبرنگار از یه عابر میپرسه به نظرتون کدوم فیلم ماه رمضون خوب بود ؟ بگه: مدینه چون خیلی به این ماه ربط داشت!! چون آدم رو از کارای


بد نهی میکرد!!! عزیز من! نازمن! خوشگل من! تو بچه تو تربیت کن بعدا دیدی دنبال کارای جیز رفت امرو نهیش کن!!


چی بگم آخه؟چی بگم ؟به نظرتو اصلا جایزه چیزی بگم؟؟


مینا الآن از تو گوشام و سوراخای بینیم از فرق سرم ره دود میاد بیرون!!! کلاس خانوم بیدار یادته ؟!


تربیت بچه



اینم برا مینا!


مینا میخواستم عکس دودکش بذارم این گوگل لا مذهب بی دین نیاورد عکس دودکش!!!


گوگل محترم! تو واقعا فرق دودکش رو با سریال دودکش نمیدونی؟؟؟


وقتی میگم دودکش منظورم خود دودکشه وقتی میگم سریال دودکش عکس بازیگرارو برام بیار باشه؟؟کی میخوای یاد بگیری آخه؟


گلبرگ
۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

امروز بعد مدت ها مربی کاراته سنسیمو دیدم ... همانطوری خوشتیپ فرز .... دلم واسه سمانه و پروانه و افسانه و جمله و نهمین خیلی تنگ  شده .... برا تمرینامون .... برا تنبیهایی که به خاطر دیر رفتن میشدیم. ... برا مسابقه و مریم که داورمون بود ... برا اون خوابگاه داغون که چهار نفره رو تخت دو نفره خوابیدیم .... واسه جوکایی که جمیله تعرف میکرد و سنسی میگفت بهشون رو نده .... برا اون عکسایی که باهم گرفتیم و الآن نیستن! دلم میخواد به سمپاد و درسی که مجال نداد به همه چیم برسم فحش بدم .... 


چرا آدمای اطراف من انقدر خوب نیستن ؟ چرا من باید این آدمارو تحمل کنم؟ همه مردمی اطرافم شراب میخورن و به هیچی مقید نیستن زناهم به جشنای مختلط میگن شادی!!!! وقتی میگم ازشون خوشم نمیاد بابا میگه نه دیگه تو باید بگی بخندی .... وقتیم اعتراض میکنم میگن تو باید خودتو وفق بدی .... حمید خر میاد خونه میزنه شیشه های خونه رو میشکنه اما من باید رفت و آمد باهاش حفظ کنم جشن مختلط میگیره و این رسم تو خانواده مون باب میکنه و باعث میشه نخونیم تو هیچ مهمونی ای شرکت کنیم اون موقع من باید وقتی میبینم بهش سلام کنم و دست بدم و شاد باشم ..... میگه آدم باید متعادل باشه و من باید سکوت کنم و هیچ اعتراضی نکنم که مبادا مثل گاوی وحشی رم کنه و بریده به هم!!!! خدایا اینا کین دیگه؟؟؟ چرا همه فقط به مد و خوش گذرونی اهمیت میده؟؟؟ انسان هست اصلا؟؟؟

گلبرگ
۲۷ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ نظر

بدجور حالم گرفت ... داشتم گریه میکردم ... یکِ صبح بود ... دیدم نمیتونم جلو هق هقمو بگیرم دویدم پشت بوم ... مثل همیشه


اما نمیدونم چی شد همین که چشم به آسمون افتاد انقدر احساس خوشحالی کردم که اشکام خشک شد


خدایا چه حس قشنگی رو بهم هدیه دادی


درسته با هم قهریم ولی خیلی دوسِت دارم حتی اگه انکار کنم!  تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید



گلبرگ
۲۶ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

سلاااااااام به همه

خیلی وقت بود نبودم،نت نداشتم ماجرای نت نداشتنمم مفصله!

از امروز وبلاگم سه تا موضوع داره:1.خاطراتم

2.نکته هایی که یاد میگیرم یا کشف میکنم!

3.سوال هام با جواباش


به مینا تبریک میگم بابت رتبه خوبش و وبلاگش

به رویا هم تبریک میگم بابت روتبه خوبشو وبلاگش

رویا یکیو میشناختم تجربی 10 برابر رتبه تو رتبه ش بود برگشته میگه: فکر نکنم از پزشکی قبول شم!!


گلبرگ
۲۶ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

7 سال بود با پدر بزرگم اینا زندگی میکردیم اونا طبقه پایین ما طبقه دوم سوم هم خالی؛ یه محله خوب با همسایه های متشخصی که همه شون دکتر بودن! کوی استادان


یه چند باری اینطور کارا رو کرده بود فکر نمیکردم با ماهم اینطوری بکنه

طبقه سوم بودم یهو یه صدایی شنیدم مث اینکه یخچال بیفتد

رفتم پایین دیدم داره داد میزنه مامانو صدا زدم دیدم نیست فائزه گفت پایین

رفتم پایین دیدم پدربزرگم با مادربزرگ داره دعوا میکنه بعد دیدم یه صدای گریه میاد فکر کردم مامان جونه رفتم دیدم مامانم داره گریه میکنه از حرصم برگشتم به پدربزرگم گفتم خجالت بکشین!!

اولین بار نیست هر وقت ما میگفتیم پایین شروع میکرد به مادربزرگم بدو بی راه میگفت

بعد من اومدم بالا یهو دیدم یه نفر داره جیغ میکشه رفتم پایین دیدم پدربزرگم مادرم دراز کرده داره خفه ش میکنه!!! وای خدا تلفن پرت کردم رفتم بالا به فائزه گفتم زنگ بزن خاله و دایی بیان فوری 

میله پله رو برداشتم رفتم پایین برگشتم بهش گفتم خیلی خری!!

اومدم بالا که خاله اینا اومدن بعدش دلیل بعدشم بابا

احساس میکنم مشکل روانی داره دیوونه ست باید بره رای

به خودم میگم دست خودش نیست هی شکی بچه شو خفه نمیکنه 

وقتی صحنه آدم میاد دلم میخواد با طناب ببندمش فقط با مشت بزنم تو شکمش بیشعور عوضی

امروز آزمون دادم درصدام خیلی بد شدن گند همه ش اون لحظه یادم میاد

مامان دستش شکسته!وای خدا از جام نمیدونم پا شم دلم میخواد فقط گریه کنم 

واقعا نتونستم تحملش کنم برا همین اینجا نوشتم


گلبرگ
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

گاها ما آرامش رو با آسایش اشتباه میگیریم


هر دوتاشون مال دنیان


آسایش یعنی جسمت تو آرامش باشه،آرامش یعنی روحت تو آسایش باشه!


تمام عواملی که تو قرآن نهی شده یا به عملی سفارش شده باعث میشه به آرامش برسیم


رسیدن به آرامش هم آسایش رو به دنبال داره


برا همین اگه کسی میگه من به خاطر آرامشی که از نماز میگیرم،این ذکر رو انجام میدم


اگه کسی این جمله رو بگه یعنی نمازش واقعی که باعث شده از گناه دور بشه و این آرامش


رو از نمازش میگیره .... 


+یاد گرفتم تا به کاری عمل نکردم اون کارو به بقیه توصیه نکنم یاد گرفتم تا تو موقعیت کسی قرار نگرفتم نصیحتش نکنم .... 


به قول "نجوا" یاد گرفتم حواسم به مسئول ثبت ادعا باشه ...


+بعضی از پسرا هستن طوری رفتار میکنن و انقدر شرم و حیا تو رفتارشان هست که آدم حتی نمیتونه بهشون نگاه کنه .... بعضیا شون هستن آدم دلش میخواد باهاشون لج کنه حتی اگه حرف درستی بزنن، دلت میخواد فقط بهشون جواب سر بالا بدی بس که مغرورن ....بعضیا شونم هستن آدم شرمش میاد بهشون نگاه کنه چون اصلا نمیدونم مرد با کدوم "د" نوشته میشه ....

گلبرگ
۰۶ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ نظر

آخرین روز نهایی (امتحان دیف) وقتی مراقب اومد کارتمو نگاه کنه برگشت گفت مثل اسمت خندانی؟!

نمیدونم چرا انقدر این حرفش بهم چسبید!! آه مراقب! دلم واسه ت تنگ میشه!!!

اینم از کلاس شیمی امروزمون که الحمدلله تموم شد! استاد(! ) گفت جزوه های هر کس تو به کیف جداگانه از تهران فرستاده میشه .... به خدا به پیر به پیغمبر همه این کارا برا اینه که به پول برسین اصلا به فکر ما نیستیم اصلا خدا ازتون نگذره .... اگه فکر ما بودیم بدون هزینه همایش میذاشتین. 

گاهی حرفا طوری زده میشن که آدم لش میخواد در برابرشون جبهه بگیره باهاشون لج کنه


گاهی هم بعضی حرفا اون قدر زده میشن که آدم دوست داره گوینده رو بگیره زیر مشت و لگد ... والله!


گاهی هم این حرفای مذهبی رو مخمه.


گاهی از حرفای قشنگ قشنگ حالم به هم میخوره، نمیخوام نصیحتم کنی فقط بهم بگو این دردی که دارم رو توام داری 


بعدشم از سعدی و حافظ و مولانا ام بدم میاد ... 1.شخصیت آدمو خورد میکنن 2. غیر از عشق حرف دیگه ای ندارن تازشم مثل آدم از عشق حرف


نزدن که ==> شما فرض کنین یه نفر کیوی ندیده بع میخوای واسه ش تعریف کنی چه شکلیه.بهش بگی رنگش شبیه اسهال ه خوبه یا شبیه 


پوست درخت ؟! الآن این مثالای سعدی و حافظ هم اندر احوالاته همون اسهال ه !


بعدشم این ادبیات و شعر و شاعری زاییده ذهن خالق بیکارش بوده بعدش ما میایم به صورت تحمیلی و تزریقی و با فشار 2 اتمسفر و با سرعت


اندکی کمتر از نور به صورت یک شهاب سنگ به سمت مغزمون پرتابش میکنیم! 


این مسئول جات محترم که تفاوتی با سبزیجات ندارن این چیزارو نمیفهمن! 


من امسال یک چیزهایی دیدم اندر احوالات این بچه های مدرسه مون به خصوص در کلاس تجربی 3 که فائزه ی عباس پور هم توشونه!


فهمیدم که 80 درصدشون با پدر ها و مادرهاشون میدرسن!!! من شاخ درارم حق میدید عایا؟!


یعنی اگه مادره یا پدره نباشه بچه هه سوسک هم نیست!


با یکی شون هم تقریبا یک ماهی روزگار گذروندم بعد بیرون که همو میدیدیم یک سلام هم بلد نبود تو دهنش بچرخونه!


حالا میفهمم چه قدر از بچه های مدرسه مون بدم میاد یک عده " فاقد مهارت اجتماعی، بی بهره از معرفت، اذیت کن که تنها خاصیتشون هم 


زرنگیشون توی درسه! البته استثنا هم داریم !


این آقای قلم چی از خدا بی خبر هم هی در عرصه های متفاوت جو میده که ای وااااای پدر ها و مادر ها چه قدر در موفقیت فرزندشان تاثیر


دارند؟ آیا میدانستید مادر رتبه ی فلان با اون شب ها درس میخواند ؟ بروووووووووو بابا 


حالا من هی دلم میخواد لج کنم جبهه بگیرم بزنم بکوبم داغون کنم 


الآن حتما میگین تاثیرات کنکوره!!! خودم میدونم یعنی ندونم هم تحمیل شده !!


الآنم دیگه نمیخوام درس بخونم اصلا از کلمه تلاش و توکل هم کلی بدم میاد!


همین

گلبرگ
۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹ نظر

+ اضافه شد!

عخشم داره دس تکون میده :****

ای جانم فدای اون لات گل گلی خودم :*

 


گلبرگ
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

چه راحته قضاوت کردن و مقصر دونستن و چه دشوار قرار گرفتن در جایگاه فرد مقصر!

چه راحته از دور دیدن کسی که رنج از دست دادن پدر قطره ی وجودش را از چشمانش سرازیر میکند و گفتن جمله ی " مرگ حقه نباید ناراحت شد!"


چند روز پیش آقای کوهی رفتن و همین جمعه هم عمو اصغر! 

چه روز خوبی .... خوش به حالش تاحالا انقدر خوشحال نشده بودم از شنیدن مرگ کسی! 

خوشحال از اینکه به جایی رسیده که آرزو شو دارم ... خوشحال از اینکه جاش راحته!

خوابت خوش عمو جان! 

فاتحه مع الصلوات 


گلبرگ
۱۷ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر

تو دنیای خودم تا حالا نتونستم یه دوستی رو انتخاب کنم و نگهش دارم ....

سعی کردم دوستی رو که انتخاب میکنم بر طبق معیارهام باشه ...معیار منم همون معیار خداست!

کوچک که بودم اگه مامانم میگفت با فلانی نپلک از اون روز به بعد یه سلامی زورکی میدادم!

حالا میفهمم بهترین کار و کردم! :)

از وقتی اومدیم تبریز با خیلی دوست شدم و الآن هم خبری ازشون ندارم!

یعنی خودم خواستم که خبری نداشته باشم 

با چند نفری دوست بودم وقتی فهمیدم آلوده روابط دختر پسری شدن کلا از داشتن دوست پشیمان میشدم!!! یکیشان تونستم به راه مستقیم بیارم و بعد اونم در حد سلام و خنده ...

الآن شاید فکر کنین چه قد مغرور آخه؟؟ ولی اصلا اسم غرور نمیشه روش گذاش وقتی میبینم کسی داره به خودش ضربه میزنه از اون و از خودم و زندگی کلا بیزار میشم ... دست خودم نیست :(


وقتی میبینم وقتی به کسی میگم حجاب(! ) میگه خب آدم باید جوانی کنه منم باهاش کلا سرد میشم!

حالا گیریم طرف خعلی باهوش و درسخون باشه ... که این درس خوندن به درد جرز لا دیوار هم نمیخوره ....

 فکر کنم با این روندی که پیش گرفتم تا آخرش بی دوست میمونم ....


تو این دنیای مجازی هم که ....!

تا نری نظری ندی نه میان حالتو میپرسن نه حتی یه سر هم نمیزنم ....

هر چه قدر هم سعی کردم این دوستی رو با کسی حفظ کنم فایده ای نداره 

یا وقتی میرم جایی و نظر مردم چه خوب چه بد اصلا آدم هم حساب نمیکنن

مث اینکه کسی نمیخواد باهام دوست بمونه!


با همه اینا یه دوستی دارم درسته یکم بی معرفته یکم تنبیه یکم بداخلاقه و فکر کنم اینجا هم سری نمیزنه ولی نکات مثبت زیادی داره!

وقتی باهم حرف میزنیم همیشه حرفی داره که بگه به حرفات با دقت گوش میده و نظرش رو چه خوب چه بد چه تشویقی چه انتقادی میگه ... چرت و پرت هم تحویل آدم نمیده!

آدم مقید و با خداییه ... کارشم بلده!

و الآن هم خیلی سعی میکنه اخلاقشو درست کنه!:)))

و لجبازیشو بذاره کنار!

حالا اسمشو نمیگم غیبت نشه خودشم نمیبینه که اینارو!:))))


گلبرگ
۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ نظر