شهید بابایی

بعضی از آدما حال آدمو خوب میکنن ... 

اصلا انگار آفریده شدن برای این کار!

نه این کارش که کمک مادی میکرد به دوستاش، نه اینکه کمک معنوی میکرد به دوستاش،نه اینکه بهترین بود تو درسش ... به هیچ کدوم از اینا غبطه نمیخورم ... فقط به اون صبری که داشت خیلی غبطه میخورم خیلی!

این صبرش بود که بهش روح بزرگی داده بود و پرواز رو با صبرش یاد گرفت!

هر چند این یه گوشه از مشخصه هاش بود! 

ای تو که کلمه انسان با وجود تو محقق میشود

ای تو که آسمان را با تو میتوان فهمید 

سلام ما را هم به "او" برسان!

شاید به حرمت سخنت به ما هم جوابی بدهد!!

صداقت

صداقت ینی هرچی زبون میگه دلت قبول داشته باشه ...

من تازگیا آدم صادقی شدم!

به این فکر میکردم که اگه بخوام جام رو با یکی از دخترای اطرافم عوض کنم کدوم رو انتخاب میکردم؟! و به این نتیجه رسیدم که هیچ کدوم ...

من به اون شخصیتی که اسلام از زن میسازه آرزو دارم که برسم 

یه زن قوی و با احساس ... یه زن با ظرافت های طینتش. .. یه زن که بدونه تو هر شرایطی باید کدوم رفتار رو داشته باشه ...دختری که وقتی دنیایی رو بدی دستش بهترشو بهت تحویل میده...  اون دختری که خدا میخواد من باشم رو دارم میبینم که الآن نا خودآگاه شده دختر ایده آل من!

تشنه ی رحمت و منطقتم. .. سیرابم کن ارحم الرحمین! 

نماز صبح

یادش به خیر ترم پیش که 6 نفر بودیم و هر 6 نفرمون تو خوابگاه میموندیم صبا مهدیه پامیشد هر 5 تا مونو برا نماز بیدار میکرد ... فررررض کن سه نفر جلو سه نفر عقب وایمیستادیم نماز میخوندیم. .. مث اینکه مسجد باشه .... 

اما الآن فاطمه که برگش بابل مهدیه هم این ترم سه روز و دو شبانه روز خوابگاهه که اونم روزاشو سر کلاسه و زهرا هم تقریبا نماز نمیخونه و من و ریحانه و مهسا هر از گاهی یکیمون بیدار میشه اون یکیارم بیدار میکنه که اونام پاشد نپاشد دارن ... ترم پیش چی خوب بود!

دکتر انوشه

امروز به سواد من خیلی اضافه شد 

از وقتی اومدم تهران هر روز به سواد من داره افزوده میشه و من خیلی خوشحال از این موضوع 

امروز رفتم همایش دکتر انوشه. حرفایی میزد که متناسب حالم بود 

من از اون دسته آدما که اجبار نمیشینم هیچ وقت مطمئنم اگه بیکار باشم میرم سمت کارای خیلی خطرناک پس مجبورم و باید باید مشغول کنم خودمو 

خدایا سایه تو از سرمون کم نکن عاشقتم 

گوش نامحرم نباشد جای سروش

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من و خدا

......

نگرانم

من نگران اون پسراییم که تو نوجووونی مادرشون میمیره. ..

یک موجود با ارزش

یادمه خانم عمادی میگفت:"پسری که از هر گلی بویی چشیده هیچ وقت به یه گل راضی نمیشه..."

راستم میگف ...

چقد دارم به حق بودنت ایمان میارم خدای من 

میبینم که سر پیچی از تو چقدر برام زجر آوره 

خدایا من الآن بعد 3 سال میبینم که تو چقدر دستمو گرفتی تا بزرگ شم 

اما حالا من دارم دوستیمو با تو به هم میزنم 

خدایا تو میدونی من هنوز بچه م اگه دویدم رفتم وسط خیابون بازم نگرانم شو بازم بدو دنبالم ... چون من نمیفهمم که حرفای تو به نفع خودمه 

خدایا لبخندتو ازم نگیر رضایتت تو رو میخوام 

تو عشق منی،همدم من تویی،ههمراه تنهاییام تویی پس تنهام نذار 

من با تو به یه موجود با ارزش تبدیل میشم 

من با تو قدرت میگیرم 

کاش شبا از ترس اینکه "تو" تنهام نذاری از خواب بپرم 

اما تو انقد مهربون هستی که نمیذاری خوابم به هم بریزه 

عاشقتتتتتتممممممم 

زیبا ترین من دوستت دارم

یادم می آید عهدم با تو را

یادم می آید عشقم به تو را

یادم می آید لذت طاعتت را

یادم می آید رحمتت را،ععفوت را، عزت بخشیدنت را، قدرت دادنت را

تو غایت تمام تلاش هایمی 

تو معنا بخش زندگی منی

تو فلسفه ی وجود منی

بهترین! ببخش اگر جز تو کسی افکارم را میگیرد 

میگویند شبیه تو شدن درک کردنت را آسان میکند

ببخش که آنقدری رحمت اندک دارم که نگاه مهربان و با شوق تو را نمیفهمم

زیبا ترین من دوستت دارم 

پدرم

بابایی 

نمیدونم اگه بفهمی چه حالی میشی 

من کی میخوام این همه فداکاری تو جبران کنم؟

خدایا بهم این فرصتو بده