اعتماد! چه واژه ی غریبی نه قریبی !
چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۰۹ ب.ظ
این روزا یه سری اتفاقاتی پیش اومده که دیگه حتی به افکارم درباره مردا هم نمیتونم اعتماد کنم ....
واقعا دیگه حالم داره از مردا به هم میخوره ...
آخه چرا یه مرد باید به خودش این اجازه رو بده که به هر نحوی شده حتی خیلی کوچولو از دختری لذت ببره ؟؟؟
چرا پسری هر غلطی خواست باید بکنه چرا؟؟ چون دختره ساده ست هیچی نمیفهمه ....
تقصیر خودمونه، تقصیر خودمونه که حتی به اندازه مغز یه مرد آگاهی نداریم! (طنز)
ای ....
تقصیر خودمونه بهشون رو میدیم که هر کار میخوان انجام میدن ....
فکر کنم دیگه حالم داره از آدمات به هم میخوره ... آدمایی که قرار بود ،قرار بود، زمانی،زمانی، خلیفه ت باشن ...
حالم از دختر بودن و آدم بودنم داره به هم میخوره !
اه اه اه
۹۲/۰۷/۱۷