حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

موقعیت جدید من

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۲۹ ب.ظ

+زینب خوابگاهمون چند نفره ست؟ بی تی شما چی؟

بچه ها من نمیتونم به کسی نظر بدم چون با گوشی میام و گوشی نظرات رو ثبت نمیکنه!:)

سلام بچه ها خوبین؟ کلاساتون شروع شده؟!

من الآن خوابگاهم عکس شم میذارم ...

امشب اولین شبه میمونم اینجا ... مامان اینا امشب حرکت کردن به سمت تبریز!

اصلا از اینجا خوشم نمیاد .... البته شاید درست شه با بودن پیش هم اتاقیام! 

همیشه دوس داشتم یعنی جز آرزوهام بوده بیام تهران اما الآن همه آرزوهام و یادم رفته ... میخوام برگردم تبریز پیش مامان اینا!!! امیدوارم درست شه این وضعیتم!!

باورم نمیشه خوابگاهم ....!

خوابگاه

۹۳/۰۶/۲۹ موافقین ۲ مخالفین ۰
گلبرگ

نظرات  (۹)

۰۴ مهر ۹۳ ، ۰۱:۲۹ آیور دختری از خونه
اگه اونجوریه که بابای من میگه روی دارو یه خط قرمز پر رنگ بکش! ... ولی مامانم به دارو راضیه... تهرانم دوس داره...
البته با این وضع ظرفیت ها سال دیگه هم پشت نمونم خوبه!
عادت میکنی کم کم ان شاالاه... پوستت کلف میشه به عباراتی!
پاسخ:
رویا فرق داره خب! درخواستی که بابای من داره با درخواست بابای تو فرق داره!

:)
یعنی مامانت راضی نبود بری تهران؟؟؟ چه بد.... 
آن شاالاه با گرفتن نمره های زیاد سربلندش میکنی جبران میشه... هر روز هم میتونی بهش تو وایبر و غیره زنگ بزنی...
پاسخ:
راضی بود ولی همه ش میگه منم دلم میگیره بی تو اما موفقیتت واسه م مهم تره! ولی بابام علنا میگفت اول تبریز و بزن بعد تهران! ایشالله ...
میگم که...
سلام علیکم خانم دانشجوووووو نترکی غمبرک گرفتیییی!!
میگم این خوابگاه از طرف دانشگاهتون بهتتون داده شده یا خودتون گرفتید؟؟؟؟
اگه خودتون گرفته باشید که یه تخ واس من نگه دار سال بعد خودم میپرم میام نمیذارم غم بخورییییی!
کتاب میبردی تو وقت های آزادت یه عالمه کتاب میخوندی! یا مثلا میتونی فیلم کره ای سفارش بدی بشینی نگاشون کنی! آدم زمانو فراموش ممیکنه ! تو خوابگاه پریا که یه پل تاپو وا میکنن 10 نفری میریزن یه فیلم کره ای نگا کنن گویی!! پریا میگه خیلی هم حال میده!
بعد میتونی از اتفاقایی که میفته و فکرایی که میکنی توی دفتر بنویسی ...
بعد میتونی رادیو گوش کنی ...
بعد میتونی با دوستا و خونوادت چت کنی!
بعد میتونی کتاب های داستان قدیمی رو بگیری بخونیشون مثل شاهنامه! ب ب به به! ( شوخی کردم مثلا هفت پیکر!! )
میتونی دو کلوم زبان یاد بگیری!
میتونی نقاشی بکشی استعداد هاتو شکوفا کنی!
میتونی کتاب علمی درمورد این که چه اتفاقی افتاد که دایناسور ها منقرض شدن بخونی!
میتونی در مورد طب سنتی تحقیق کنی!
میتونی عبادت کنی قران بخونی و درمورد آیاتشون فک کنی !
میتونی با بچه ها حرف بزنی.
باهم پانتومیم بازی کنین
آشپزی کنین.
از هم دیگه چیزای مختلف یاد بگیرین. مثل گیتار زدن مثل بافتنی بافتن. یا آواز خوندن و چیزای دیگه....
میتونین باهم بحث کنین سر چیزایی که به فکرت میرسه.
میتونین باهم اسم و شهرت بازی کنین.
البته شاید یه کم افسرده بشی که از خونواده ات جدا افتادی ولی فک کن این یه تجربه ی جدیده که بتونی با ادمای متفاوت و شخصیت های مختلف و اخلاقای داغونو رفتار های حال به هم زنو انواع ناسازگاری ها کنار بیای و رفتار بچه ها رو نگا کنی و ببینی با گذشت هر ترم چه تغییراتی میکنن... من شنیدم روح هم نوع دوستی ازشون پر میکشه!!!!
و خلاصه این که باید وابسته ی هیچ کسی نشی تا غم ها احطه ات نکنن...
فک کن اونایی که میمیرن درحالی که به شدت به خونوادشون وابسته هستن چی میکشن!!!
آدم لازم داره که گاهی خودش با دستای خودش از چیزایی که بهشون علاقه ی زیادی داره دور بشه تا عذاب قبرو راحت تر دووم بیاره!!! (البته با پاهای خودش!)
پس سعی کن همه جا رو خونه ی خودت بدونی و همه جا راحت باشی... مثل یه پرنده آزاد باش! باید بتونی تنهاییتو احساس کنی که تو یه آدم تنها هستی توی همه ی این جهان به این بزرگی... بعد آروم آروم احساس خوشبختی میکنی...
پاسخ:
رویا کوتاه بنویس بتونم جواب بدم جون عمه ت!
اینا کی درس میخونن؟!
مرسی از پیشنهادات گل گلی!:***
اینکه میگی باید از علایق دوری کرد راس میگی ... ولی این علایق نیست! من ب مادرو پدرم نیاز دارم دوستشون دارم تمام زندگی منن. .. رویا نمیدونم از این جمله ای که گفتم بدت بیاد یا ازش خوشت بیاد ! احساس میکنم بدت میاد!! حالا در کل دارم عادت میکنم البته گاهی اون حس به هم ریختگی مفرط میاد سراغم اما زیاد طول نمیکشه! از خوابگاه قراره خیلی چیزها یاد بگیرم همین یه دونه ش اینه که آدم از نبود عزیزش ناراحت میشه اما افسرده نه! یاد گرفتم درست فکر کنم منطقی باشم بیشتر با خدا حرف بزنم !! با وجود همه این عادت کردنا مطمئنم مامانم عادت نمیکنه ب نبودنم دلم نمیخواد ناراحتش کنم نمیخوام یادم بره اگه من عادت کردم هنوز مامانم چشم ب راهمه! رویا اون داستانه هست که پسره میخواد بره پیامبرو ببینه مامانش نمیذاره اونم نمیره؟؟ وقتی یادم میفته شک میکنم که اومدم ب تهران درست بوده یا نه!
خوش به حالت! ما تازه پنجم شروع میکنیم. :(
دختر اون سر دنیا که نیستی! بالاخره هر ترم یکی دو بار میای و میان پیشت. تازه این همه امکانات. ویدئوتاک و وایبر و نمی دونم چی چی. کمه اینا؟ دیوونه.
تازه اگه من می رفتم که 7 سال بود!
پاسخ:
یادم میره وقتی میرم کلاس وقتی برمیگردم خوابگاه باز یادم میفته! وقتیم میبینم کسی اولین شبه میخواد بیاد خوابگاه یعنی سالشو اینارو میاره تو خوابگاه به هم میریزم!!
الآن نسبتا خوبم امروز کلا کلاس بودم حال داد! مخصوصا کلاس ریاضی! احساس میکردم تو کلاس خانوم بانی نشستم معلم درس میده گاهی که وسط حرفاش اشتبا میکنه بچه ها درستش میکنن تمرین میده برا هر جلسه و داوطلب صدا میکنه! خیلیم مثل خانم بانی با بچه ها محترمانه صحبت میکنه اما مثل اون با ادب نیستش!!!
هی من می خوام نگم ای خاااااااااااااااااااااااااک...
تونمی ذاری!
بابا بروعشق دنیا رو ببر! یه کم حال کن! تنهایی، مستقل بودن، آدمای جدید و اینا! حالا این اولاشه بعدترکه سرت شلوغ شه این چیزا یادت میره.
خوابگاهتونم که به نظر تر و تمیز و خوشگله، آره؟ چه خبرا؟ امکانات و اینا؟
پاسخ:
برو بابا
الآن میگی بیا تنها بمون ببینم بعدش چی میگی! مینا مسافرت نیستشااااا تا 4 سال باید خودت باشی و خودت!
خوبه امکاناتش!
خوش به حالت فاطمه...
من همه ی کارامو داییم کرده خودمم مسافرت بودم. فقطم یه بار رفتم دانشکده. الانم کلاسا و ... رو بلد نیستم اصلا کجان. خیلی ناراحتم...
خوابگاهم نگرفتم... بازم رفت و آمد ... :(
بابامم نمی ذاره ماشینو ببرم... :(
پاسخ:
مینا اصلا خوشحال نیستم!
رفت و آمد سخته؟
ب نظرم تنها موندن سختره!!!!
مینا دارم سکته میکنم ..... :(
۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۳۰ خانم والیوم
سلام عزیز دلم.. نبینم غمتو..

اصلا خودتو ناراحت نکن من همیشه میام اینجا بهت یر میزنم..
سعی کن خودتو با هم اتاقیات مشغول کنی..
دوران خوابگاه جز بهترین خاطرات هرکسیه..

دیدی والیبال گند زدیم رفت؟؟؟؟؟
نچ نچ نچ..

تورو خدا ناراحت نباش دوشم.. اینا همش خاطره میشه عشقم..
پاسخ:
سلااام 
امیدوارم
وقت نکردم والیبالو نگاه کنم ولی تعریفاشو شنیدم که چطور بازی کردن!
هفته بعد تازه کارت دانشجوییم میگیرم بعدش میتونم عضو کتابخانه شم، ورزشاام که هنوز شروع نشده
امروزم فقط به تایم کلاس دارم خیلی حوصله م سر رفته
رفتم دانشگاه یه دور زدم ببینم چه خبره الآن بدجور گرسنه! 

سلام

فاطمه دانشگاه و خابگات کجای تهرانه؟

ما تو اتاقمون۶تاییم،تو سوئیت۱۴تا! بگو ماشالا!

منم یه جورایی این طوریم ولی آدم آروم آروم عادت میکنه به تنهایی

اتاق شما فک کنم از مال ما بهتره

کلاسای من از امروز شرو شدن،تو چی؟


پاسخ:
سلام
دانشگاه تو ده ونکه، شما چی؟؟
زینب اصلا حالم خوب نیس بدبختی
راستی خوابگاهم تو خود دانشگاست
کلاسای منم از امروز شروع شدن 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی