از اون حسای خاص
دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۸ ب.ظ
یکی از بچه هامون 24 سالشه و نامزده و اهل یزد ... یه حس خاصی نسبت بهش دارم ... نمیدونم چرا شاید چون یزدو آدماشو خیلی دوس دارم
وقتی یه سالم بود بم زندگی کردیم یه صاحبخونه داشتیم مامانم میگه به جای مادرم بود برام میگه همیشه پیش اونا بودی حتی با لهجه ی اونا حرف میزدی! خیلی آدمای مهربونین از اون مهربونا که من دوس دارم .... الآنم مهدیه رو مثل اونا دوسش دارم ... به قیافه ش که نگا میکنم یه حس خاصی برام به وود میاد ... انگار که خیلی سختی کشیده ...
یه دختر دیگه هست اسمش زهراست ... بچه م همه ش دنبال شوهره! کلا فک کنم همه پسرای فامیل دوستاشو میشناسه! خخخخ (البته به شوخی میپرسه!) به مهدیه گفت مهدیه تو برادر نداری؟! بعد مهدیه گفت: یکی دارم ازدواج کرده! یکیم داشتم که الآن اگه بود 21 سالش بود! بعد یهو دیدیم داره گریه میکنه .... الهی! خیلی دوسش دارم ...
۹۳/۰۷/۰۷