یادمه مسابقه نهج البلاغه که رفته بوددم یه تیکه ش این بود:
.... یادمان باشد چه در نعمت و چه در چنگال نعمت آزمونی نهفته وجود دارد .... یادمان نرود ...
پستی که با عنوان "الهام" هم نوشتم دلالت بر این موضوع داشت، البته موضوع های دیگه ای هم داشت!
سوره اعراف، آیه 95 ....
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْیَةٍ مِّن نَّبىٍ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْساءِ وَالضرَّاءِ
لَعَلَّهُمْ یَضرَّعُونَ(94)
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکانَ السیِّئَةِ
الحَْسنَةَ حَتى عَفَوا وَّ قَالُوا قَدْ مَس ءَابَاءَنَا الضرَّاءُ وَ
السرَّاءُ فَأَخَذْنَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشعُرُونَ(95)
94.ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه اهل آنرا به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم شاید (بخود آیند و به سوى خدا)بازگردند.
95 -سپس (هنگامى که این هشدارها در آنها اثر نگذاشت) نیکى (و فراوانى نعمت و رفاه)
به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى) قرار دادیم آن چنان که فزونى گرفتند (و همه گونه نعمت و برکت یافتند و مغرور شدند) و گفتند (تنها ما نبودیم
که گرفتار این مشکلات شدیم) به پدران ما نیز ناراحتیهاى جسمى و مالى رسید
چون چنین شد آنها را ناگهان به اعمالشان گرفتیم (و مجازات کردیم.
این آیات که بعد از ذکر سرگذشت جمعى از پیامبران
بزرگ مانند نوح و هود و صالح و لوط و شعیب ، و پیش از پرداختن به سرگذشت
موسى بن عمران آمده ، اشاره به چند اصل کلى است که در همه ماجراها حکومت
مىکند ، اصولى که اگر در آن بیندیشیم پرده از روى حقایقى پر ارزش که تماس
با زندگى همه ما دارد برخواهد داشت .
نخست مىگوید : ما در هیچ شهر و آبادى ، پیامبرى نفرستادیم مگراینکه مردمش را گرفتار ناراحتیها و بلاها ساختیم ، تا کمى به خود آیند و
دست از طغیان و سرکشى بردارند و به سوى آن کس که همه نعمتها از وجودش
سرچشمه مىگیرد بازگردند ( و ما ارسلنا فى قریة من نبى الا اخذنا اهلها
بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون).
و این به خاطر آن است که مردم تا در ناز و نعمتند
کمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذیرش حق دارند اما هنگامى که در تنگناى
مشکلات قرار مىگیرند ونور فطرت و توحید آشکارتر مىگردد ، بى اختیار
به یاد خدا مىافتند و دلهایشان آماده پذیرش مىگردد ، ولى این بیدارى که
در همه یکسان است در بسیارى از افراد زودگذر و ناپایدار است و به مجرد
برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو مىروند ولى براى جمعى نقطه
عطفى در زندگى محسوب مىشود و براى همیشه ، به سوى حق باز مىگردند ، و
اقوامى که در آیات گذشته از آنها سخن گفته شد ، جزء دسته اول بودند ! لذا
در آیه بعد مىگوید : هنگامى که آنها در زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات
تغییر مسیر ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند ، ما مشکلات را از
آنها برداشتیم و به جاى آن گشایش و نعمت قرار دادیم ، تا آنجا که بار دیگر
زندگانى آنها رونق گرفت و کمبودها به فزونى تبدیل شد و مال و نفرات آنها
فراوان گردید ( ثم بدلنا مکان السیئة الحسنة حتى عفوا ) .
عفوا از ماده عفو است که گاهى به معنى کثرت و
زیادى آمده و گاهى به معنى ترک کردن و اعراض نمودن و گاهى نیز به معنى محو
آثار چیزى کردن ، ولى بعید نیست که ریشه همه آنها همان ترک کردن بوده باشد ،
منتها گاهى چیزى را به حال خود رها مىکنند تا ریشه بدواند و توالد و
تناسل کند و افزایش یابد ،
و گاهى رها مىکنند تا تدریجا محو و نابود گردد ، از این جهت به معنى افزایش و یا نابودى نیز آمده است .
در آیه مورد بحث نیز مفسران سه احتمال دادهاند .
نخست اینکه ما به آنها امکانات دادیم تا افزایش یابند و آنچه را که در دوران سختى از نفرات و ثروتها از دست داده بودند بیابند .
دیگر اینکه ما آنچنان به آنها نعمت دادیم که مغرور شدند ، و خدا را فراموش کردند و شکر او را ترک گفتند .
دیگر اینکه ما به آنها نعمت دادیم تا بوسیله آن آثار دوران نکبت را محو کردند و از بین بردند .
البته این تفاسیر گرچه مفهومش با هم متفاوت است ولى از نظر نتیجه چندان با هم تفاوت ندارد .
سپس اضافه مىکند به هنگام برطرف شدن مشکلات ، به
جاى اینکه به این حقیقت توجه کنند که نعمت و نقمت به دست خدا است و رو به
سوى او آورند ، براى اغفال خود به این منطق متشبث شدند ، که اگر براى ما
مصائب و گرفتاریهائى پیش آمد ، چیز تازهاى نیست پدران ما نیز گرفتار چنین
مصائب و مشکلاتى شدند دنیا فراز و نشیب دارد و براى هر کس دوران راحتى و
سختى بوده است ، سختیها امواجى ناپایدار و زودگذرند ( و قالوا قد مس آبائنا
الضراء و السراء) .
در پایان ، قرآن مىگوید : هنگامى که کار به
اینجا رسید و از عوامل تربیت کمترین بهرهاى نگرفتند ، بلکه بر غرور خود
افزودند ، ناگاه آنها را به مجازات خود گرفتیم ، در حالى که آنها هیچ خبر
نداشتند و غافلگیر شدند و به همین جهت مجازات براى آنها ، سخت دردناک بود (
فاخذناهم بغتة و هم لا یشعرون ) .
+ با تشکر از http://www.andisheqom.com