بهترین حس

بهترین حسو وقتی تو هوای خنک تابستونی تبریز هستم و صدای قرآن خوندن میاد و پشت بندش اذان مغربو میگن و منو مامانم حاضر میشیم برا نماز ... دارم 

خدایا شکرت 

ا لیس الله بکاف عبده؟؟؟؟

خدایا تو دنیای مهر و منطقی ... همین بس که عاشقت باشم 

خدایا تو اوج بخششی همین کافیه که هر راهی برم تو هستی تو یادم!

خدایا تو اوج خواسته های منی ... به کجا چنین شتابان؟؟!

شوکه

دستمو سوزوندم. .. از دو جا! همیشه دستامو میسوزونم 

نسیم ازدواج کرده ... دوست دوران دبستانم تو کرمانشاه! با یه کاپیتان کشتی بازرگانی! امیرم بچه دار شده !!!! (برادر نسیم)

امروز عقدشونه. .. وای خدا خودت خوشبختش کن!

خدایا هیچ بچه ای رو بی پدر و مادر نکن

خدا جونم شکرت که پدر و مادرم هنوز سایه دارن بالا سرم 

خدایا ممنون ککه پدر و مادرم انقد شعور دارن که منو از سن 18 سالگی نفرستادن یه کشور خارج برم دانشگاه! برم قاطی بچه دبیرستانیای اونجا شم و آلوده به جوشون! واقعا تو اون جو اگه قرار میگرفتم شاید به جای چادر الآن تو مالزی بیکینی تنم بود ... یا مثل آقا محمد ماه عسل میخواستم کارناوالی شرکت کنم که وقتی ازش بیرون میومدم به خاطر روابط نامشروعی که داشتم دچار 100 تا بیماری ناشناخته میشدم ... خدایا عظمتت رو شکر ... حکمتت رو شکر ... خودتو شکر!

عشق اول

میگن عشق اول خیلی آتیشی ه و عشقای بعدی مث اون نمیشن 

اصلا عشق ینی چی؟؟ عشق ینی احترام عشق ینی هوای همو داشتن عشق ینی فداکاری در حق معشوقه ت ... وارد زندگی شدن با عشق اول فرق داره ... کلا زندگی با این عشقا فرق داره ... زندگی ینی تو مشکلات زندگی ت اونو کنارت داری و بهت دلگرمی میده آرامش میده ... کلا وقتی یادش میفتی تمام سختیا یادت میره و میدونی که اون هس ... میدونی که هس ... 

خدایا از این عشقا نصیب منو دوستام کن!

+ هنوزم وقتی صدای فریاد میشنوم تمام بدنم میلرزه. .. صدای ناله فریاد کمک خواستن ... وای خدا هیچ وقت منو تو موقعیتی نذار که بخوام ناله کسی رو بشنوم ... خودت میدونی وقتی میشنوم نمیتونم کاری بکنم و یخ میزنم ... اصلا یه جورایی حس نا امنی میکنم ... فک کنم با یه متخصص باید حرف بزنم !

سگ ها

نمیدونم چشون شده ... تقریبا 40 دیقه پیش دقیقا پان پنجره اتاق منو خواهرم نزدیک 10 تا سگ داشتن سرو صدا میکردن ... پاشدم نگاه کردم همه سگا افتاده بودن رو جون یه سگ و میزدنش بدجووور. .. واقعا وحشت کردم .... خیلی ترسناک بود ... داره اشکم درمیاد!!!! 

شبم یه داستان خوندم که دو تا دختر با هم دوس بودن یکی از دخترا اون یکیو میبره خونه ش بعد چن تا پسر میاره که ... لعنت به این دنیای کثیف و احمقانه ... لعنت به تو شیطون ... لعنت!

خدایا با تو بودن یه قدرت عجیبی به آدم میده ... یه شجاعت خاص که باعث میشه از عالم و آدم نترسی ... این حس و به هر کسی نمیدی ... فقط اونی که بفهمه هستی بخش تک تک لحظه هاش تویی میفهمه این حسو ... اینکه تویی که هر لحظه انسانو از صفر به یک میرسونی. .. از عدم به هستی ... 

توقع بیجا

خدایا واقعا گاهی چه انتظاراتی ازت داریم ...

نجاتم دادی

جوابمو از دعات گرفتم ... 

ای که سرگرم نکند او را شنیدنی از شنیدن 

ای که بازش ندارد کاری از کار دیگر 

ای که سرگرم نکند او را گفتاری از گفتار دیگر 

ای که به غلط نیاندازد او را پرسشی از پرسش دیگر 

ای که مانع او نشود چیزی از چیزی دیگر 

ای که به ستوه نیاورد اصرار اصرار کنندگان 

ای که او نهایت مقصود جویندگان است 

...

مسئولم

منی که تو این شرایط با این امنیت زندگی میکنم مسئول تامین امنیت اون پسریم که پدر و مادرش معتادن! مسئول بچه هایی هستم که به این حس امنیت نیاز دارن ...

من مسئول در قبال نعماتم. .. مسئول تامین نعمت داده شده به من برای بقیه! خدایا چطور قراره مسئولیت این همه نعمت رو به جا بیارم .... خدایا منو ببخش که در برابر حکمت هات تا این حد بیخیال بودم ...

خدایا منو ببخش که در برابر حکمت هات تا این حد بیخیالم ...

کم رسیدم از خودم به حس تو!

قدرت ، ایمان ... نمیدونم!

به هر پسری بگی آدم مذهبی ای هستی سعی میکنه منحرفت کنه ... 

سعی میکنه لذت مخالف نظرت رو بهت یاد آوری کنه ... 

خدایا نمیدونم اون قدرته یا همون ایمانه که باعث میشه بهشون بگم "غلط کردی" رو بهم نه بهمون عطا کن! فک کنم صبره. .. درسته خدا؟!