حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

حس ناب خدایی ...

نترس،پرواز کن،آسمان بی انتهاست ... اما بترس از این بی انتهایی،بترس از رها شدن ...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

کلمات کلیدی

آخرین مطالب

  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۹ کتاب
  • ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ترم 4

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

- متنای ادبی میخونی؟
- هر چی که خرف حق باشه میخونم ... حالا میخواد قالبش شعر باشه یا طنز!
گلبرگ
۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

تابع رشد مثل لگارستم میمونه اوایلش شیب کندی داره اما رفته رفته این شیب تند تر و تنر تر میشه. من حس میکنم الآن تو نقطه عطفم. تو این نقطه یه سری چیزا واست اهمیت بیشتری پیدا میکنن و یه سری چیزا کمرنگ میشن تو ذهنت تو دلت تو زندگیت. من عاشق تقطه عطفم. پست قبلم نشون میده که این تغییر ناگهانی م که انقد نسبت به بعضی چیزا دارم جبهه میگیرم نه تنها منفی نیس بلکه مثبت هم هس. من عاشق این نقطه عطفم که دغدغه ی اطرافیانم طوری درگیرم میکنه که آخرش یه راه چاره ااسه مشکلشون پیدا کنم به جای نشستن و غصه خوردن و دعا کردن! من عاشق نقطه عطفم. نقطه عطف جایی ه که مطئن میشی بزرگ شدی. جایی ه که میفهمی اگه یه کاری رو عمیقا درک نکرده انجام بدی اون کار آخر عاقبت نداره. 

اینم تحلیل تابع رشد. باباخره مکانیک تحلیلی رو میخونم که این چیزا رو بفهمیم! من این نقطه عطفم رو مدیون فیزیکم. مدیون این علم دقیق!

گلبرگ
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

تا حالا فقط با یک نفر خیلی صمیمی شدم و موندم. به کرات بهم ثابت شده هر آدمی وصله من نیس. به کرات دیدم که لیاقت ینی چی.

الآن تو یه برهه ایم که از مردم بدم میاد. از دکتر ها و متخصص هایی که پزشکی شغل به این شریفی رو کردن تجارت! از بی سواد هایی که سواد نوشتن حتی الف رو ندارن جای مهندس ها رو تو ساختمون سازی گرفتن و بیشتر از مهندس ها پول در میارن و حتی صداشونم بلنده که آی حق منو خوردن! از بنگاه دارایی که درآمدشون از مهندسا اغلب بیشتره! حتی از خود مهندسایی که به جای فکر کردن به اینکه یک ساختمون با دوام و با امنیت بالا و عایق و فلان درست کنن به فکر اینن که ساختمون چه ایمن چه غیر ایمن( وقتی سیمان ریخته میشه یه روز باید روش آب ریخت و اگه ترک نخورد به کار ادامه داد!!!!!!!!) بسازن و بفروشن، از اینکه هر کسی شریف قبول میشه تهش میرسه به آمریکا و کشورای اروپایی، اینکه مشاغل کاذب در آمدشون بیشتر از اساتید دانشگاه و معلم هاست، اینکه با علم بازی میکنن، اینکه زیارت رفتن شده یک ارزش، اینکه زیارت رفتن تو زندگی های ما نسبت به کسب علم اولویت داره .... همه و همه جم میشه تا این تنفر لعنتی تبدیل بشه به اشک و اشک و اشک. اینکه یک شهر مثل قم یا مشهد یا یه امام زاده بشه شهر مقدس و اابته روش تعصب داشته باشی میفهمی یه سری دستا هستن که نمیخوان تو یاد بگیری نمیخوان تو بفهمی نمیخوان آگاهی داشته باشی نمیخوان دیدت باز و وسیع شه ... فکر نکنین منظورم آمریکا و چین و اروپا و روسیه و ایناست. این دستا همون دستایی هستن که دست ما رو تشویق به بلند کردن و مرگ فرستادن به آمریکا و روسیه و اینا هستن. وقتی دکتر شریعتی میاد و میگه من اسلام رو تو اروپا دیدم بهش خرده میگیرن!!!! بابا اونا یاد گرفتن صاف و صادق باشن، درست کار کنن، پول مغزشونو پول بازوشونو بخورن. یاد گرفتن اگر کسی مامزد یکی از مسئولیت های سیاسی میشه از بخور بخور خبری نیس. باید کار کنه تلاش کنه واقعا مصلحت جامعه و مردم رو در نظر بگیره. عرفان مگه چی میخواد؟؟ چی میگه؟؟ میگه "آدم باش" آدم بودن مگه غیر از این چیزاس؟؟ چرا به عرفان شاخ و دم میدیم؟؟؟ چرا عرفان رو تو 10 رکعت نماز میبینیم؟؟ چرا عرفان رو تو این چادر مشکی که رنگش سم برای روحه میبینیم که روزانه توی تلویزیون توجیهش میکنن؟؟ چرا عرفان رو از دید بچه ها مییینیم؟؟ چرا کارای درست رو صواب میبینیم و کارای بد رو گناه؟؟ چرا نمیخوایم بزرگ شیم؟؟ چرا داریم تو جهل خودمون غرق میشیم و حاضر نیستیم بریم تو خشکی؟؟؟؟ بچه های کوچیک چون هچی نمیفهن از کاری منع میشن و براشون جزا در نظر گرفته میشه و به یه کاری تشویق میشن و برای انچام اون کار بهشون پاداش داده میشه. بهشت و جهنم نه که وجود نداشته باشن اما توجیه کارامون با بهشت و جهنم ینی ما هنوز دو سالمونه ینی خدا میخواد بار بذاره رو دوشمون و ما با ضعفمون این امانت خدا ینی علم و آگاهی و شیرینی دانش و دونستن و یاد گرفتن رو پس میزنیم ... بابا خود امام رضا و امام حسین که به اون سادگی زندگی میکردن راضی ان که از طلا واسشون قصر بسازیم تو این دنیا و چندین ساعت از وقت پر ارزشمون و استعداد و ذات درونی مون رو صرف رفتن و ماچ کردن این قصرشون بکنیم؟؟ این افکار از موقعی تو ذهنم به وجود اومد که :

" با پدربزرگم تو ماشین سانتافه جدید داشتیم میرفتیم جلفا برای خرید یک ماشین جدید که اسم شرکتش لینکولن ه و تو آمریکاست. پدربزرگم شرو کرد گف چرا از زیبایی خدا به ما نمیگن ؟ چرا از دحمان و رحیم بودن خدا بهمون نمیگن؟؟ منم گفتم آخه آقا جون همون خدای رحیم و رحمان خدای شدید العقاب هم هست. پدربزرگم گف : مگه خدا به عذاب دادن ما نیاز داره؟؟ اصلا مگه خدا گفته دروغ بگی میندازمت تو آتیش که تیکه تیکه شی جزغاله شی محو شی کوفت شی رهر مار شی؟ خدا گفته بنده ی عزیزم من دوست دارم. بیا از نعمتام استفاده کن. بیا از عقلت استفاده کن. بیا از طبیعت بی کرانی که خودت کردی کشور کشور و سرش میجنگی استفاده کن. ولی اگه استفاده نکنیم خدا حق داره برنه پس کله مون!! بعد نیم یا یک ساعت رسیدیم جلفا و نمایشگاهای ماشین و ...کلی ماشینای خوب بود. بنز، بی ام و، لینکولن، هیوندا ..... سوار یکیشون شدیم امتحانی. خدایی ماشین بود. به خودم گفتم ایناام از مغزشون استفاده میکنن ماام استفاده میکنیم. اونا از علم استفاده میکنن برای بهره از طبیعت ما هم هی میریم زیارت!!! اونا دارن آیه ای که توش میگه دریا و آسمان و زمین و چی و چی رو مسخر شما کردم تا از آن بهره گیرید رو میفهمن و محقق میکنن و ما تو جهل مرکب خودمون روز به روز داریم غرق میشیم. اونا به جای دعا کردن خودشون پا میشن و حرکت میکنن و پویایی تو وجودشون موج میزنه ماهم میشینیم تو خونه و لعن میفرستیم به اینها! به خدا مسخره ست به والله مسخره ست. "

دلم نمیخواد این چیزارو اینجا بنویسم اما دفترم پیشم نیس. دفتری که شاید تو این روزا شده تنها هم صحبتم . هم صحبتی که بهم حق و باطل رو میشناسونه. اجازه میده خط خطی ش کنم اجازه میده با نوک تیز مدادم صفحه ی فضا زمانش رو مخل کنم ... مثل اینکه اونم این آیه ی خالقمون " نون والقلم و ما یسطرون" رو کامل فهمیده!

گلبرگ
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰ نظر

وقتی همکلاسی م ازم میپرسه : چجوری درس میخونی یا اینکه چه چیزایی رو میخونی، تمام و کمال کارایی که میکنم برا درس خوندن رو بهش میگم. چون دوس دارم کلاسمون پر باشه از بچه های درس خون و خلاق. چون رقابت رو دوس دارم. چون باعث پیشرفت میشه. چون من باور دارم که دانشگاهی که توش درس میخونم میتونه جز بهترین ها باشه و میخوام که این اتفاق بیفته. این اتفاق هم جز با تلاش دانشجوها امکان پذیر نیس  

گلبرگ
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

من از فیزیک یاد گرفتم رو واژه ها دقیق شم ... دقیق تر از همیشه طوری که تو زندگی روزمره هم تازه دارم میفهمم چه حرفای غلطی که نمیزنم ...

از وقتی تصمیم گرفتم دروغ نگم حتی به شوخی خلاقیتم رفته بالا. تازه وقتی میخوام حرف بزنم میسنجمش و میبینیم چه حرف هایی رو بیخود و بی جهت به زبون آوردم !

البته من یه پدر و مادری دارم که اگه این دو تا جمله بالا رو بهشون بزنم قطع به یقین تو خونه سنگر درست میشه!!

گلبرگ
۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
گلبرگ
۱۵ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۳

یادمه استاد آقا محمدی که همکار استاد علی محمدی هم بوده ن، بهمون گفتن روش خوندن فیزیک رو یاد بگیرین. اینو بدونین که حتی روش خوندن تاریخ هم خاصه. هر رشته و هر درسی روش خاص خودشو داره که باید پیدا کنین. گفتن:" وقتی دیدی دور و برت پر کاغذ و تا یه نفر بهش دست میزنه میگی دست نزن دست نزن ، اون موقع ست که فیزیک خوندنو یاد گرفتین. تا یه موضوعی رو نفهمیدین ولش نکنین. مسئله زیاد حل کنید ... مسئله زیاد حل کنید ... مسئله خیلی حل کنید!!" 

هر وقت نیتم از کاری که میکنم خالص نبوده اون ویژگی مثبت ازم گرفته شده. وقتی حرفی که میزنم برا خدا نبوده تمام اون حرفا انگار که یهو نیست و نابود شده ن. هر چند بعضی از حرف ها رو هم اصلا نباید زبون بیاری ... مثل وقتی که یهو ساعت 5 صب بیدارت میکنن که پاشو نماز بخون ... اما تو موارد عادی نیتت از حرف زدنت باید ببینی که چیه. الآنم نیتم از اینکه روشایی که تجربه کردم مینویسم اینه که اگر بنده خدایی مثل من لنگ بود اینارو بخونه و به دردش بخوره.

از اول این ترم که ترم سه بود. شرو کردم جدی فیزیک بخونم. فراز و نشیبای زیادی داشت. خیلی چیزا تجربه کردم که خیلیا غلط بودن. اولش که به این نگاه میکردم استادا چیا رو درس میدن و همونا رو بخونم. ولی یه روز تو کلاس استاد انصاری گفتن که فلان چیزو از فیزیک 1 خوندین؟ ماام گفتیم استادمون درس نداده ... گفتن ببینین بچه ها وقتی شما فیزیک 1 پاس کردین ما فرض رو بر این میذاریم که شما کلشو بلدین!! واز اونجا بود که فهمیدم حتی اگه استاد جایی رو درس نده من باید بخونم. اولش هدفم معدل بالای 17 بود اما الآن فقط به این فکر میکنم که یاد بگیرم. به این فک میکنم که خونده هام به درد بخورن در آینده. دلم نمیخواد وقتی ارشد قبول شدم تازه به این فکر بیفتم که فلان کتابی که تو ترم سه کارشناسی پاس کردم رو یاد بگیرم!!! (مثل خیلی از بچه های ارشد دانشگاه ما ). اول باید نیت درست باشه ... باید نیت خالص باشه ... هدف بزرگ باشه ... دنیا ارزشی نداره ... دنیا نمیمونه ... همه این نمره ها و معدلا و مقاما به دردم قرار نیس بخوره ... همون دانش عمیق و دید فیزیکی که بهم القا میشن قراره دست منو بگیرن ... تو نهج البلاغه حکمت 288 حضرت علی میگن: هر وقت خدا بخواد بنده ای رو خوار کنه دانش رو از اون دور میکنه!! اگه یه وقت دیدیم سعادت درس خوندن و کتاب خوندن نداریم بریم ببینیم تو اون مدت چه کار خطایی انجام دادیم که خدا نمیخواد عزت مال ما باشه !!من داشتن نیت خوب رو با تجربه های تلخی به دست آوردم. اینارو میگم بیخود نمیگم ... خیلی چیزا از دست دادم و به دست آوردم که دارم این حرف رو میگم ... نیت خیلی مهمه! بچسب بهش ولش نکن. باید ببینی نیتت از حرفی که میزنی نگاهی که میکنی حرفی که میشنوی دست و پایی که تکون میدی چیه ... نیت خیلی مهمه !


+چند شب پیش تو خواب دیدم به چن تا دختر کوچولو دارم چیز یاد میدم و تشویقشون میکنم و اونا هم انگار که محتاج باشن بهم هر جا میرفتم باهام میومدن ... فرداش تو اتاق مطالعه یه دختره بهم گفت ببخشید رشته ی شما ادبیاته؟  گفتم نه چطور؟ گفت راستش من ترم یکم ولی به هیچ کدوم از درسام وقت نمیکنم برسم. همه ش استادا بهمون تحقیق میدن و چی و چی که وقت نمیکنم اصلا درس بخونم. منم نشستم خیلی چیزا رو براش توضیح دادم و درباره همین نیت هم بهش گفتم. 

+ نیتم فقط دیگران نبودن. وقتی مینویسی خیلی چیزا یاد میگیری ... من به معجزه بودن سوره ی قلم ایمان آوردم ... نون والقلم  و ما یسطرون. .. 

+ همه این اهداف از خالص بودن نیت برا خدا حاصل میشه. مبادا فک کنی که اونا اصلن. .. نه اصل همین نیت خدایی بودنه.

بقیه ش بمونه برا بعد. زیاد شد

گلبرگ
۰۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی یه نفر انقد بزرگ میشه که میره و مثل شیر جلوی دشمن وایمیسته و مقاومت میکنه ... اون موقع ست که استعداد درونی خودشو در معرض نور قرار داده

یه زمانی میبینی جهانی داری که بزرگی شو با اعداد نمیتونی حتی به زبون بیاری اما مغز یه آدم که ابعادش در حد سانتی متره همه ی اینارو کشف میکنه و تحلیل میکنه .... این آدم دونه ی استعدادش رو توی خاک کاشته ... 

این وسط که من فقط استعداد انسانیت رو دارم و گذاشتمش توی کمد چی میگم؟؟ من واقعا وجود دارم؟؟؟ اصلا من یه قدم از نقشه ی انسانی خدا رو رفتم؟؟  منی که سر یه درس همه چی رو به هم میریزم یا تو یه بیماری اعلام عزای عمومی میدم . منی که از ترس مرگ جرئت حرف زدن پیدا نمیکنم ... منی که انقد ضعیفم که قدرت اینو ندارن توی قنوت نمازم بعد اینکه از خدا میخوام منو به مرحله مخلص بودن برسونه، بگم خدایا همه سختیاشو تحمل میکنما فقط رضا برضائک. .. من چه آدم ضعیفیم در برابر این استعداد بی نهایتی که میتونه منو به ازل پیوند بده .... 

گلبرگ
۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

از زندگی هدیه ای گرفتم کا حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم ...

همون هدیه ای که وقتی بفهمی ش همه سختیا میشن نوش ... 

هدیه ای که موقع مشکلاتت نهایت دو تا اشک بریزی و بفهمی نهایتش خاک میشی ... 

شدیدا توصیه میشه پیداش کنید ... 

خدایا به من دستی پایی دهنی چشمی گوشی بده که جلوه ی تو باشن ...

قلمی بده که نشون دهنده ی تو باشه ....  

کلامی که کلام تو باشه ... از حکمت خودت سر چشمه بگیره ...

خدایا ما در حد توانمون عمل میکنیم بقیه ش کرم خودته ...

خدایا به یقین برسون ما رو 

از این آدمایی بشیم که از کوچکترین حرکتی عبرت بگیریم تا شرمنده ی دوسته هامون (عبرت ها چه زیاد و عبرت گیرنده ها چه کمند!: حضرت علی (ع ))نشیم

آرامش

گلبرگ
۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر روز قرآن بخونید. .. هر روز ... با معنی ش! 

با قرآن حرف بزنید ... ازش سوال بپرسید ... از خدا بخواید حتی اگه تو یه روز یه آیه خوندین اون آیه بشه روزی اون روزتون. .. 

دروغ نگید حتی به شوخی .... حتی وقتی به شوخی میگی :سوسک سوسک که مثلا بترسونی ... کاری کنید که اگر کسی خواست بره خرید به شما بگه ... اگه از لباسی خوشتون نیومد بگید بهت نمیاد ... 

غیبت نکنید ... "الغیبة اشد من الزنا" بسه که به نهایت بد بودن غیبت پی ببرید.

طوری بشید که اگه غیبت کردین از شدت غم از حال برید ...

خلف وعده نکنید .... پیامبر (ص ) با وفای به عهدشون چنتا یهودی رو مسلمون کردن .... اگه با کسی قرار گذاشتید 10 دقیقه قبلش حاضر باشید ...

شیعه همه اعمالش زیر ذره بینه .... آبرو بخریم برا دینمون،اماممون، خدامون. .. 

گلبرگ
۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر